ROSHANGARAN

ROSHANGARAN

امیرالمؤمنین علی(ع) : اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند ؛ اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند؛ اگر گوش شنوا دارید حق را به گوشتان خواندند.

نویسندگان

۳۴ مطلب با موضوع «شبهات دینی Doubt :: مجموعه شبهات دوم» ثبت شده است

پرسش : تکذیب و تمسخر اسلام توسط برخی که به مدارج علمی، ثروت و یا رفاه رسیده‌اند، مرا ناآرام می‌کند که نکند به خاطر بی‌عرضگی، ناتوانی و فقر به خدا و اسلام روی آورده‌ام؟!

پاسخ :  اتفاقاً این ناآرامی و نگرانیِ بسیار خوب و مفیدی می‌باشد، چرا که هر مسلمانی باید توجه کند و بداند که چرا به خدا ایمان و به اسلام روی آورده است؟

مهم است که آدمی بداند، آیا [به حد خودش]، خدا و معاد را شناخته و باور نموده است، و یا از روی نیاز فطری در تکیه به یک نیروی برتر، و یا عادت و سنت، می‌گوید: «خدا و معاد»؟!

 

هر کسی [از زن و مرد] باید بداند که چون توان و هنر آوازه خواندن را ندارد، نماز می‌خواند، و یا چون عُرضه‌ی نمایش صورت و اندام در کوچه و بازار به دیگران را ندارد، پوشش مناسب را برگزیده است، یا این یک انتخابی هدفمند و از روی شناخت، علم، اراده و اختیار بوده است. به همین دلیل است که اصول عقاید در اسلام تحقیقی است و تقلید در آن جایز نمی‌باشد.

فقر و ناتوانی

نه تنها هیچ اشکالی ندارد که شناخت و درک "فقر و ناتوانی ذاتی"، سبب خداشناسی، خداپرستی، خدا دوستی و معادگرایی شود، بلکه خوب، لازم نیز هست و از پایه‌های محکم و استوار "معرفت و ایمان" می‌باشد. چنان که خداوند متعال، در قرآن کریم، انسان را به این فقر ذاتی خودش، توجه می‌دهد، منتهی متذکر می‌گردد که «فقر تو، فقط در برابر الله جلّ جلاله است، و همگان چون خودت فقیر هستند، و غنی و حمید فقط خداوند متعال است:

«یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» (فاطر، 15)

ترجمه: اى مردم شما (همگى) نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بى‌نیاز و شایسته‌ی هر گونه حمد و ستایش است!

Hamid Kamanbedast

پرسش : لطفاَ "مرگ" را بگونه‌ای روان توضیح دهید، تا این واقعیتی که همگان با آن مواجه شده و می‌شوند را بهتر بشناسیم؛ البته با بیان خداوند متعال در قرآن کریم

 

پاسخ :

آدمی، هم خود را متولد می‌بیند و هم تولد دیگران را به چشم می‌‌بیند؛ و همچنین هم مرگ دیگران را به چشم می‌بیند و هم آن را برای خود گریز ناپذیر و حتمی می‌بیند؛ منتهی از تولد تعاریف مادی دارد، چرا که به دنیا آمدن جَنین و سپس حیات او در دنیا را با چشم مادی می‌بیند، اما از مرگ، به رغم تجربه‌ی همگانی، چیز زیادی نمی‌داند، چرا که به لحاظ مادی، تعریفی جز همان بی‌جان شدن بدن ندارد. از این رو، چاره‌ای نیست که بدانیم پروردگار عالَم، که مُحیی (زنده کننده) و مُمیت (میراننده) است، در مورد این واقعه‌ی عظیم چه می‌فرماید.

در مورد "مرگ" از منظر قرآن مجید (کلام وحی) و نیز آموزه‌های اسلامی در احادیث و روایات، کتاب‌ها نوشته‌اند و می‌توان نوشت؛ چرا که حادثه‌ای فراگیر، اما بس عظیم است، برای عموم هولناک و برای اولیاء الله، راحت جان است. لذا در این مجال، فقط به چند نکته به صورت اجمال بسنده می‌شود.

مرگ = موت

برخی گمان دارند که "مرگ = موت"، یک واژه‌ای است که به مُردن انسان و جدایی روح از بدنش اطلاق می‌گردد! در حالی که چنین نیست، بلکه "مرگ = موت"، خودش یک مخلوق است، خودش یک چیزی است و موجودیت دارد؛ چرا که فرمود: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ – [خداوند است] همان که موت و حیات (مرگ و زندگی) را خلق نمود / الملک، 2».

چیستی مرگ را کسی نمی‌داند، چرا که از ماده و مادی نیست که بتوان اوصاف، ابعاد یا رنگ و بویش را تعریف نمود، اما هر چه که هست، مانند جرعه‌ای شربت، چشیدنی است؛ چرا که فرمود: «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ – هر [موجود زنده‌ای] مرگ را می‌چشد / آل عمران، 185»

Hamid Kamanbedast

  1. (شبهه‌ی فضای مجازی) - تحت عنوان «ارزش زن در اسلام ناب محمدی» (ص) آورده‌اند: مرد بالاتر از زن است (بقره آیه ۲۲۸) - زنان شما، دشمنانتان هستند (تغابن آیه ۱۴) - زن‌ها را کتک بزنید (نساء آیه ۳۴) - مردان باید بر زنان مسلط باشند (نساء آیه 34) و ...؟!

 

پاسخ : آیا پیرو ارزش زن در غرب و فمینیسم باشیم که به خودش نیز القا کرده‌اند: «هیچ ارزشی به جز جذابیت بیشتر برای مردان و لذت و تفریح رایگان آنها و البته کار با دستمزد ارزان‌تر نداری)؟!

چند سالی است که هر کدام از این مباحث را مستند به آیه‌ای، در فضای مجازی مطرح می‌کنند و بدون هیچ توجهی به پاسخ‌ها، سالی یکبار نیز تکرار می‌کنند و حالا یک بیکاری تمامی آنها را یکجا جمع و مطرح کرده است؛ و البته او نیز کاری با پاسخ ندارد! قصد فقط ضد تبلیغ علیه السلام، با القای شبهات به اذهان عمومی می‌باشد! 

●- دقت کنیم که "پُرگویی، زیاده‌گویی و پراکنده‌گویی"، یکی از اصلی‌ترین روش‌ها [تاکتیک]های جنگ نرم، به ویژه در فضای مجازی می‌باشد، چرا که امکان پاسخ را سلب می‌کند و این همان است که آنان می‌دانند و می‌خواهند. مثل همین شبهه‌ی فرافکنی شده که در 5 خط 20 ادعا کرده و به 20 آیه نیز مستند کرده است و حال اگر شما بخواهید پاسخ دهید، باید اول تک آیات را با ترجمه صحیحش بنویسید تا اثبات کنید که به غلط ترجمه کرده‌ای تا سوء استفاده کنی! بعد تک به تک آن آیات را شرح دهید تا موضوع روشن شود، به ویژه اگر موضوع در مباحث حقوقی  و حقوق کیفری و جزایی و ... باشد؛ بعد لازم است که برای پاسخگویی و رفع شبهه، از حقوق بگذرید و به عرصه‌ی "فلسفه حقوق" برسید و با شرح حکمت‌ها، پاسخی مستدل و مستند بدهید!

بنابراین، اگر هر سؤالی فقط سه صفحه پاسخ داشته باشد، 60 صفحه می‌شود که نه می‌شود نوشت و نه اگر به فرض کسی بنویسد و در فضای مجازی درج کند، مخاطبی آن را می‌خواند!

اما، در عین حال در این فرصت و امکان مختصر، پاسخی ایفاد می‌گردد تا مخاطبان محترم، با حقه‌بازی‌های اینگونه شبهات آشنا شوند.

ارزش

در کجای دنیا، "حقوق و قوانین"، چه مربوط به ارث و دیه باشد و چه مربوط به روابط بین انسان‌ها و یا مجازات تخطی‌ها باشد، به معنا و به مثابه‌ی "ارزش" تلقی می‌گردد؟!

*- گوران هادزیچ، رهبر صرب‌ها را پس از 16 سال فرار، یافتند و دستگیر کردند و او را به جرم قتل عام زنان، مردان و کودکان غیر نظامی، پاره کردن شکم زنان باردار، تجاوز به دختران و کودکان و ...، محاکمه خواهند کرد و مجازاتی به جز "حبس ابد" نخواهد داشت! حال آیا ارزش هزاران جان، برابر است با حبس ابد یک پیرمرد جانی، که خود به خود ده پانزده سال بیشتر زنده نخواهد ماند؟!

*- دو سال پیش یک نروژی به نام آندرس بهرینگ برایویک (Anders Behring Breivik )، 77 جوان را ترور کرد و فقط به 21 سال حبس محکوم شد (اینجا را کلیک کنید)! حال آیا ارزش جان آن 77 جوان، برابر با 21 سال از زندگی این قاتل و تروریستِ جانی می‌باشد؟!

*- مجازات آن تروریستی که چندی پیش در امریکا، 52 نفر را به ضرب گلوله کشت، یا سایر تروریست‌ها که به مدارس، دانشگاه‌ها و ... حمله می‌کنند، یا آن زن مدیر مدرسه استرالیایی که بیش از 70 دختر را مورد تجاوز قرار داده (اینجا را کلیک کنید) چه خواهد بود؟! آیا بیش از حبس ابد می‌باشد و آیا ارزش آن جان‌ها و آن نوامیس و آن آسیب‌ها و صدمات روحی و روانی و ... بر دختران قربانی، همین‌قدر است؟!

●- پس چرا تا نوبت به حقوق و احکام در اسلام که می‌رسد، نامش را "ارزش" می‌گذارند؟! آیا دیه، یعنی ارزش جان یک انسان؟! یا ارث یعنی ارزش پسر و دختر؟! پس این، فقط حقه‌بازی است.

مردان

حالا مردانی بیایند نام حقوق مترتب بر خود و بانوان را "ارزش مرد در اسلام" بگذارند و بگویند، ارزش مرد در اسلام این است:

1- باید پس از توحید و پرهیز از شرک، احترام والدین و به ویژه مادر را نگهدارد، مقابل آنها متواضع گردد، بال‌های رحمت خود را به روی آنان [به ویژه مادر] بگشاید و ... .

2- مرد باید به هنگام ازدواج، به همسرش (زن) مهریه بپردازد! چرا زن به مرد مهریه نپردازد؟!

3- نفقه زن (تأمین زندگی و مخارج او و فرزندانش) بر عهده مرد است.

4- زن می‌تواند حتی بابت شیری که به فرزند خودش می‌دهد، از مرد (همسرش و پدر فرزند)، مزد بگیرد، چرا که نفقه‌ی آن نوزاد نیز بر عهده مرد (همسرش) می‌باشد.

5- مرد حق ندارد همسر خود را پس از طلاق رجعی، تا پایان عده، از خانه‌اش بیرون کند.

6- مرد حق ندارد به همسرش کار بدهد، نمی‌تواند به او امر کند که خوراک تهیه کند یا جارو بزند و ...، اینها همه وظایف خودش است، و اگر بانوان امور خانه را اداره می‌کنند، برای مشارکتی از روی لطف و مهربانی می‌باشد؛ و نیز مرد باید دقت کند که زن مثل یک گُل است و قهرمان برای انجام کارهای سنگین نیست.

7- وظیفه محافظت و فراهم سازی قوام [توان و ایستادگی] و رشد زنان، بر عهده‌ی مردان است.

8- بار سنگین اجتهاد و قضاوت، از دوش زنان برداشته شده است.

9- در صورت وقوع جنگ، مردان موظف و مکلف به جنگ هستند و هر کس کوتاهی کند، دنیا و آخرتش را می‌بازد و مجازات نیز می‌شود، اما تکلیف جنگ از زنان برداشته شده است و همسرداریش به عنوان جهادی بزرگ قلمداد گردیده است و از این بابت، اجر مجاهد و شهید را می‌برد!

10 – در نهایت نیز کلید بهشت و سعادت و فلاح اخرویش، زیر پای مادرش است که یک زن است.

Hamid Kamanbedast

پرسش : اتفاقات ناخواسته‌ای که خدا می‌توانست آنها را تغییر دهد (از کنکور تا ...)، مسیر زندگی من را تغییر داد و اکنون از سر لجبازی با خدا و اتفاقات، کاهل نماز نیز شده‌ام، اگر چه می‌دانم فایده‌ای ندارد! می‌خواهم این بحث را پیگیری کنم.

 

پاسخ :  خداوند متعال، با سرنوشت‌ها شناخته و دوست داشته نمی‌شود، بلکه سرنوشت‌ها با شناخت، ایمان و محبت به او متغیر می‌گردد.

تصمیم خوبی گرفته‌اید، همین تفکرها و پیگیری‌ها - البته بدون غرض سوء و پیش داوری - سبب شناخت درست‌تر، بیشتر و عمیق‌تر می‌گردد که خود مقدمه‌ی ایمان قوی‌تر و زمینه‌ساز برای عمل صالح می‌باشد که البته سرنوشت‌ها را نیز متغیر می‌نماید.

این که فرموده‌اند اصول دین (که سه اصل توحید – نبوت و معاد ریشه آن می‌باشد)، تحقیقی می‌باشد، برای همین است که شناخت و ایمانی مبتنی بر تفکر و برهان ایجاد شود.

نگاه ما به اغلب حقایق و واقعیت‌های عالم هستی و زندگی فردی و اجتماعی خودمان، نگاهی سطحی می‌باشد؛ حتی اگر خدایی که می‌شناسیم را تعریف کنیم، خواهیم یافت که بیشتر «خدای موهوم وهم خودمان است، نه خدای حقیقی». تعاریف ما از بندگی، عبادت، دعا، سرنوشت، پیامدهای مطلوب و نامطلوب و ... نیز بیشتر همین‌طور است.

تقدیر و مقدرات:

البته که خداوند متعال "قادر متعال و فَعّال ما یَشآء" هست، اما معنایش این نیست که کار غیر علیمانه و حکیمانه نماید و یا نظام حکیمانه‌ای را که بر عالم هستی مستولی نموده، بر هم زند.

به همین‌ واژه‌ی «قادر» توجه نمایید، از "قَدر" گرفته شده، و قَدر یعنی اندازه‌ها. او خلق نموده، او اندازه‌ها را گذاشته و بر اساس همین اندازه‌ها نیز ربوبیت و هدایت می‌نماید.

« الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى * وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى » - همان خداوندی که آفرید و منظم کرد * و همان که اندازه‌گیری کرد (اندازه‌ها را گذاشت) و هدایت نمود (الأعلی، 2 و 3).

●- قرآن کریم را بخوانیم. مکرر فرمود که روزی را او می‌دهد، ولی به اندازه – باران را او می‌فرستد، ولی به اندازه و ... – بنابراین وقتی اندازه‌های وقوع یک امری مهیا شد، قضا (وقوع) آن حتمی می‌شود، خواه مطلوب ما باشد یا نباشد.

●- البته تقدیر برخی از این مقدرات، باذن الله، به صورت مستقیم و غیر مستقیم، در اختیار ما قرار داده شده و برخی دیگر خیر، و در اختیار ما نمی‌باشد. منتهی معنایش این نیست که حتماً به ضرر ما تمام شود، اگر چه به حسب ظاهر و هم چنین دید کوتاه ما و محک‌های نادرست سنجش ما، مطلوبمان به نظر نرسند، یا بالعکس. چنان که فرمود: (... وَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ... - چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است / البقره، 216)

 

Hamid Kamanbedast

پرسش : در مقابل شبکه‌های ضد دین، که ایمان ما مسلمانان به ویژه شیعیان را هدف گرفته‌اند، چه باید کرد؟ 

پاسخ : تهاجم همه‌جانبه‌ی فرهنگی، در رأس استراتژی جنگ نرم دشمنان، و حتی پیش و بیش از تهاجمات اقتصادی، سیاسی، امنیتی و نظامی قراردارد، و باید بدانیم که شعاع عملیات جنگ نرم، مانند جنگ سخت، محدود به یک طول و عرض جغرافیایی نمی‌باشد، بلکه همگان را در همه جا هدف قرار می‌دهد. بنابراین، تک تک آحاد ملت، باید از خود محافظت نمایند، تا در تیررس قرار نگیرند و گلوله‌ها و ترکش‌های دشمنان، به آنها اصابت ننماید.

اگر چه امروزه شبکه‌ها مجازی در اینترنت، به عنوان اصلی‌ترین پایگاه و قوی‌ترین سلاح در جنگ نرم قلمداد می‌گردد، اما میادین حمله و سلاح‌ها نیز منحصر به این شبکه‌ها نمی‌باشند؛ بلکه فیلم و سریال، گزارش و خبر، کتاب، مطبوعات، تریبون و حتی منبر و ...، ابزاری است که در اختیار دشمنان نیز قرار دارد و با تأسف باید اذعان نمود که گاه آنها بهتر و گسترده‌تر استفاده می‌کنند.

الف - همیشه اولین گام برای حفظ و صیانت از داشته‌ها (چه مادی و چه معنوی)، دوری از خطر و آفت‌ها می‌باشد که به آن پرهیز و تقوا نیز گفته می‌شود.

اگر گفته شود که در این رشته سیم، برق 220 ولت جریان دارند، می‌گویند: «دست نزن» - اگر بگویند که اینجا جریان برق فشار قوی، یا تشعشعات رادیو آکتیو وجود دارد، می‌گویند: نزدیک نشو و اگر الزاماً باید نزدیک شوی، از تجهیزات محافظتی و پوششی کامل استفاده کن و مبتنی با علم و دانش و با بکارگیری ابزار لازم کار کن.

●- اما، انفعال نوع بشر در برابر امواج تبلیغاتی – به ویژه در زمینه‌های فکری و فرهنگی – بسیار عجیب است! ابتدا به ساکن [گویی اسیر امواج شده] گمان دارد که باید خود را مخاطب، و در واقع هدف سیبل دشمنانش قرار دهد! هر چه آنها می‌گویند را بشنود، بخواند و هر چه نشان می‌دهند را ببیند! همین انفعالِ بی‌دلیل، خودش اولین گام در ضربه‌پذیری، تسلیم و اسارت می‌باشد.

●- دقت کنیم که در ابتدای امر، مهم پذیرفتن یا نپذیرفتن نیست، بلکه همین حضور و مخاطب قراردادن خود، کافیست.

به تاکتیک و توصیه‌های دشمنان، از قدیم تا کنون نیز دقت کنیم که می‌گفتند: سر و صدا کنید، تا صدای پیامبر صلوات الله علیه و آله شنیده نشود – به آیاتی که می‌خواند گوش نکنید، چرا که ممکن است اثر بگذارد ...؛ امروزه نیز می‌گویند: قرآن نخوانید، سخنرانی دانشمندان را گوش نکنید – حتی به شبکه‌های رادیویی، تلویزیونی یا اینترنتی که مطلبی اسلامی دارد، رجوع نکنید و ...!

« وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ » (فصلت، 26)

ترجمه: کافران گفتند: « به این قرآن گوش فراندهید؛ و به هنگام تلاوت آن (با سخنان بیهوده) جنجال کنید، شاید پیروز شوید (صدای شما غالب شود و صدای قرآن شنیده نشود)!»

ب – اما، شگفت‌آور اینجاست که وقتی گفته می‌شود، به نامحرم نگاه نکنید – به صدای نامحرم گوش نکنید و ...، اولاً گمان می‌کنند که نامحرم فقط جنسیتی (زن یا مرد) است و ثانیاً گمان می‌کنند که حتماً باید رجوع کنند و خود را مخاطب و در تیررس قرار دهند! در حالی که «نامحرم»، به هر غیر هم هدف و همسو نیز گفته می‌شود. کافر، مستکبر، ظالم، فاسد، فاسق، منافق و ... همه نامحرم هستند و در یک کلام، «غیر خودی»، نامحرم است.

ببینید "حافظ" چه زیبا از یک سو می‌گوید: « گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش »، و از سوی دیگر می‌گوید: « مدعی خواست که آید به تماشاگه راز - دست غیب آمد و بر سینهنامحرم زد ».

ج – بنابراین، اولین و ضروری‌ترین اقدام لازم و مؤثر، مخاطب قرار ندادن خویشتن (با عدم رجوع و بازدید) از یک سو و تحویل نگرفتن از سوی دیگر می‌باشد. البته نه فقط سایت‌ها را، بلکه دعوت کنندگان به هر منکری را.

« وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا » (الفرقان، 63)

ترجمه: بندگان (خاص خداوند) رحمان، کسانی هستند که با آرامش و بی‌تکبّر بر زمین راه می‌روند؛ و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام می‌گویند (و با بی‌اعتنایی و بزرگواری می‌گذرند).

د – گام بعدی، نه تنها باور نکردن است، بلکه شک و تردید نسبت به هر پیامی است که دشمنان می‌دهند؛ و باید دانست که حتی اگر گزاره‌ی آنها راست و درست نیز باشد، به قول امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام، از نوع « کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ » می‌باشد؛ یعنی سخن حقی که اراده و هدف از بیان آن باطل می‌‌باشد.

●- چقدر جای تأسف است که گاه مشاهده می‌شود برای برخی، اعتبار هر آن چه در فضای مجازی منتشر می‌شود، حکم وحی مُنزل را دارد! کاربر با بی‌توجهی، ابتدا خبر دروغ، شایعه، افترا و ... را باور کرده و سپس خودش نیز نشر می‌دهد! هر سندی که زیر هر جمله‌ای نوشته شده باشد را بدون هیچ تحقیق و اطمینانی باور می‌کند ...، بعد اگر بپرسید: از کجا دانستی که چنین است یا درست است؟ می‌گوید: در اینترنت دیدم!

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ » (الحجرات، 6)

ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید!

●- تعجب‌انگیز و تأسف‌بار است که حتی دیده شده جوانی که به عمرش دعایی از مفاتیح الجنان نخوانده است، مصرانه به دستور العمل‌های من درآوردی «ذکر و دعا» در فضای مجازی، عمل می‌کند! اگر سخنی منطقی و عقلی (حتی از قرآن کریم) بگویند، نمی‌پذیرد و تردید می‌کند، اما اگر سخن بوی خرافه و جهالت داشته باشد، با تعصب تمام تبعیت می‌کند(؟!)

ﮪ – گام بعدی، ارتقای سطح دانش و بینش عمومی می‌باشد که دارای جوانب "ثبوتی و سلبی" – "پذیرش و رد" – "جذب و دفع" و ... می‌باشد.

باید اذعان داشت که ما آنقدر مورد تهاجم و حمله قرار گرفته‌ایم که بیشتر "مواضع دفاعی" را مورد توجه قرار می‌دهیم! حال آن که باید همیشه حرکتی رو به جلو و بالا داشت و در این مسیر، موانع را از میان برداشت.

Hamid Kamanbedast

پرسش : چگونه مرتاض‌های (هندی، چینی و ...)، با سخت گرفتن بر جسم شان بر روح شان تسلط می‌یابند بدون آنکه بندگی خداوند را کنند؟ اساسا فرق پیغمبران و مرتاض‌ها در چیست؟ مگر این نیست که این قدرت با اجازه خدا باید اعطا شود آنان که خداوند را قبول ندارند. لطفا در رابطه با این مباحث توضیح دهید.

 

پاسخ:  مرتاض، هیچ‌گاه به روحش تسلط ندارد که بیان شود بدون ایمان، چگونه چنین تسلطی یافته است!

برای شناخت بیشتر، لازم است به دو مقوله‌ی مهم «انسان شناسی» و سپس «دین‌شناسی» پرداخته شود که چون در این مجال کوتاه، امکانی برای شرح مفصل آن وجود ندارد، به چند محور اساسی اشاره می‌شود:

الف – آدمی، دارای چگونگی‌ها (یا ابعاد) بسیار متفاوتی می‌باشد که هر کدام نیز نیروهای متفاوتی دارند. در یک دسته‌بندی کلی می‌توان به «جسم، روان و روح» و البته قوای آنها اشاره نمود.

ب – قوای جسمی، با ورزش، تغذیه، بهداشت ... و رعایت اصول و فروع "سلامتی و تندرستی" تقویت می‌شود. قوای روانی، با سلامت جسم و تمرین ذهن و کنترل سلسله اعصاب، تقویت می‌گردد؛ و قوای روحی نیز با توجه روح به مبدأ و معاد، عالَم معنویت، روحانیت و حاکمیت بر مملکت وجود و قوای آن [جسم، نفس، روان و ...] تقویت می‌گردد.

ج – هر یک از ابعاد وجودی انسان و قوای بالفعل (آن چه هست)، و قوای بالقوه یا استعداد (آن چه می‌تواند باشد) در انسان، از توان و نیروی فوق تصور و ناشناخته‌ای برخوردار است که حتی علم تجربی امروز، به نشانه‌هایی از آن دست یافته است. به عنوان مثال:

●- بلند کردن یک وزنه‌ی بالای 150 یا 200 کیلوگرم برای انسان معمولی [هر چه قدر هم که سالم و تنومند باشد] ممکن نیست؛ اما یک وزنه‌بردار حرفه‌ای، به رغم قد کوتاه و وزن کمش، آن را به راحتی از زمین کنده، بلند شده و بالای سرش نگه می‌دارد!

نیروی تن:

بنابر این، قوای بینایی، شنوایی، حرکت، سکون، خوردن، خوابیدن، احساس یا عدم احساس درد و سایر قوای بدنی نیز همین‌طور می‌باشند.

اراده:

قوی‌ترین نیروی آدمی، همان "اراده" می‌باشد که مسلماً از سنخ قوای بدنی یا فیزیکی نمی‌باشد و شاید بتوان گفت که قوای «روحی» است. بنابر این آدمی می‌تواند که با قدرت اراده‌ی خود، روح را متوجه معبود حقیقی، یا دنیا و بدن نماید – می‌تواند نفس حیوانی و قوای بدنی را در کنترل عقل در آورد – می‌تواند تمامی قوای عاقله و روحی خود را در اختیار نفس حیوانی قرار دهد و ... .

قوای بدنی، همه توسط "نفس حیوانی"، زنده و فعال و پویا هستند. بنابر این، اگر کسی با تمرین زیاد "اراده"ی خود را تقویت کند، می‌تواند افسار نفس را در اختیار عقل و روح قرار دهد و یا هر طوری که دوست دارد با آن رفتار کند.

پخش نیرو:

به خورشید به عنوان یک منبع انرژی دقت نمایید. نورش روشنی‌بخش و حرارتش گرمابخش و انرژی‌زاست؛ نه تنها نمی‌سوزاند، بلکه از منابع اصلی حیات می‌باشد. اما اگر شعاع اندکی از این نور – مثلاً به شعاع یک ذره‌بین با قطر 10 سانت – را تجمیع کنید و از یک کانون بیرون بدهید، کاغذ، برگ، چوب و ... را می‌سوزاند و حتی جنگلی را به آتش می‌کشد.

قوای روحی، روانی، بدنی (فیزیکی) ما نیز پخش شده است؛ بنابر این اگر کسی با تمرین، بتواند بخشی از این قوا را متمرکز نموده و از یک کانون خارج نماید، می‌تواند به لحاظ روحی، دچار و مقهور نفسانیات و یا وسوسه‌ها نشود و یا به لحاظ فیزیکی، با یک ضربه‌ی دست، چند قالب یخ را بشکند، یا با یک ضربه سر، چند قطعه چوب یا سنگ را بشکند، یا حتی با نیروی چشم و نگاه کردن، یک چنگال فلزی را خم کند؛ یا حتی از پشت یک مانع ضخیم، چیزی را ببیند؛ یا خطورات ذهنی کسی را بخواند و یا به او القا نماید و ... .

دستور به تجمیع نیرو در دین:

در قرآن کریم و هم چنین احادیث، آیات و روایات بسیاری وجود دارد که دستور به تجمیع نیرو، چه در وجود شخص و چه در جامعه داده است و از پراکندگی نیروها برحذر داشته است و تأکید نموده که این پراکندگی، سبب ناتوانی شما و فَشل شدن قوای شما می‌گردد. دقت کنیم که "فَشَل" شدن، یعنی نیرو هست، اما به خاطر پراکندگی، قدرتی ندارد و کاری از آن بر نمی‌آید.

مثال: به نیروی الکتریسته دقت کنید که همه جا و در همه چیز وجود دارد، اما اگر در باطری‌ها بزرگ و کوچک، مخازن بسیار میکرونی و یا بسیار بزرگ تجمیع شود و از یک کانون خارج شود، یک قدرت محرکه‌ی قوی می‌باشد.

« وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ » (الأنفال، 46)

ترجمه: و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید، و قدرت (و شوکت و مهابت) شما از میان نرود! و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است!

توحید (وحدت نیرو):

معنای توحید، فقط شناخت خداوند سبحان به یگانگی نیست، بلکه این شناخت به انضمام "یکتاپرستی" می‌باشد.

 

Hamid Kamanbedast

پرسش : امام حسین به یارانش فرمود: هر کس از شما حق الناسی به گردن دارد برود.... او به جهانیان فهماند که حتی کشته شدن در کربلا هم از بین برنده حق الناس نیست.. در عجبم از کسانی که هزاران گناه می‌کنند و معتقدند یک قطره اشک بر حسین ضامن بهشت آنهاست (؟)

پاسخ :  کسانی که اساساً اسلام را قبول ندارند، چه رسد به امام حسین علیه السلام و چه رسد به عزاداری برای او ...، یکسال تمام علیه عزاداری‌های مردم ضد تبلیغ کردند و در این راستا، حتی به آیات قرآن و احادیث نبوی و سخنان مشاهیر نیز متوسل شدند، اما الحمدلله، نتیجه معکوس شد و امسال مراسم عزاداری، پرشورتر از سال‌های گذشته، در ایران و سایر نقاط جهان برگزاری گردید. « وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ » و « وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ ».

الف – مسلمانان و به ویژه شیعیان، به خوبی می‌دانند که حتی هزاران رکعت نماز توبه و میلیون‌ها بار تکرار لفظ استغفار، "حق الناس" را از بین نمی‌برد؛ بنابر این اگر کسی گمان کند که دعا، زیارت، توبه، عزاداری و بالاخره اشک بر مصیبت امام حسین علیه السلام، "حق الناس" را جبران می‌کند، خب خطای بزرگی مرتکب شده و واقعاً تعجب هم دارد. اما آیا صدها میلیون مسلمان اعم از شیعه و سنی، برای رهایی از دیونی که به مردم دارند و حق الناسی بر عهده‌ی آنان می‌باشد، گریه می‌کنند؟!

ب – نه تنها از گریه، به تنهایی کاری بر نمی‌آید، بلکه از تمامی عزاداری‌ها، زیارت‌ها و ادعیه نیز به تنهایی کاری بر نمی‌آید، و همین طور از عبادات واجبی چون نمازهای یومیه، روزه، حج و ... نیز به تنهایی کاری بر نمی‌آید، وگرنه این همه نمازخوان، خوارج، وهابی و داعشی، یا دنیاگرا و منافق نمی‌شدند؛ بلکه اینها همه وسیله، اسباب و مساعد کننده‌ی زمینه و فراهم کننده شرایط برای "اصلاح" می‌باشد؛ پس اگر کسی به این وسایل روی‌آورد، اما قصد بیدار شدن، اصلاح و رشد خود را نداشت و از آنها بهره نبرد، نه تنها هیچ فایده‌ای برایش ندارد، بلکه چه بسا سبب سقوط و گمراهی بیشترش نیز بگردد، چنان که فرمود:

« وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا » (الإسراء، 82)

ترجمه: و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان، نازل می‌کنیم؛ و ستمگران را جز خسران (و زیان) نمی‌افزاید.

نکته – نقش و خاصیت "حق" همین است، اهلش را هدایت می‌کند و نااهلش (ظالم) را گمراه‌تر می‌نماید.

●- بسیاری وقتی با خدا حرف می‌زنند، عبادت، درد دل یا دعایی می‌کنند، چه دعایشان مستجاب شود و چه نشود، شقی‌تر شده و از او دورتر می‌شوند، تا جایی که به لجبازی و دشمنی نیز می‌رسند که به مراتب بدتر از کفر و انکار می‌باشد.

●- بسیاری وقتی با انبیا و اولیای الهی و حجت‌های عقلی و براهین روشن و حتی معجزات آنها مواجه شدند، به جای هدایت، گمراه‌تر نیز شدند.

●- بسیاری وقتی با امامان علیه السلام مواجه شدند، حتی نزدیکتر شدند، با آنها گفتگو کردند، و حتی دوستی و رفاقت برقرار کردند، گمراه‌تر نیز شدند.

●- این عزاداری‌ها، این اشک‌ها نیز همین‌طور است، چه برای کسی که عزاداری می‌کند و اشکی می‌ریزد، چه برای آنان که شاهد و ناظرند. برخی هدایت می‌شوند و برخی گمراه‌تر. پس مشکل از خودشان است، نه از عزاداری یا اشک، یا زیارت و دعا و ... .

اشک:

در عین حال تردیدی نیست که حتی یک لحظه و یک آن، احساس پشیمانی از معاصی در محضر الهی، یک استغفار (طلب مغفرت) جدی در قلب، اگر چه به لفظ نیز بیان نگردد، یک توبه‌ی واقعی (بازگشت از گناه به سوی خدا)، پاک کننده می‌باشد و اتفاقا همان تکان خوردن دل و جاری شدن اشک نیز ضمانت اجراست؛ اما معنایش این نیست که اولاً از این پس تائب هر کاری هم کرد، مهم نیست و یک راست به بهشت می‌رود! و ثانیاً این نیست که دیگر لزومی به جبران "حق الناس" ندارد، بلکه توجه، استغفار، توبه، انابه و اشک، باید سبب بیداری، هوشیاری، بصیرت و عزم راسخ گردد، چه برای اصلاح گذشته و چه برای تبیین اهداف، دوراندیشی و تدبیر آینده. و قطعاً کسانی که از شقاوت و سختی قلب‌هایشان، اشک‌هایشان نیز خشک شده و کاری جز مسخره کردن عبادات، ارادت‌ها و محبت‌های دیگران ندارند، به این مراتب حتی نزدیک نیز نخواهد شد.


www.x-shobhe.com

Hamid Kamanbedast

پرسش :  با اینکه فقیر‌های مسلمانی هم داریم که دعا می‌کنن، ولی چرا توی همون وضع باقی میمونن؟! چرا خدا به دادشون نمی‌رسه؟! اینو اکثر کانال‌های ضد اسلامی میگن. خواهشا جواب بدین.


پاسخ: روش و تاکتیک فعالان در این کانال‌ها، همان روش ابلیس لعین می‌باشد، چرا که پیرو، عبد، مطیع و تحت تعلیم و تربیت او و جنودش هستند.

ابلیس لعین وقتی از روی تکبرش، خداوند سبحان را در امر سجده به آدم نافرمانی کرد، به محاکمه کشیده شد که «چرا نافرمانی کردی و علتش چه بود؟!»؛ او بهانه‌هایی از قبیل برتری آتش از خاک آورد و چون دید این بهانه‌ها هیچ کدام توجیه مقبولی نیست، گناه تکبر خودش را گردن خدا انداخت و گفت: « رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی ... پروردگارا! حال که تو مرا فریب دادی و گمراه ساختی ...» من نیز چنین و چنان می‌کنم.

*- از آن پس، همین اندیشه و روش غلط را به گناهکاران القا کرد تا گناه خودشان را گردن خدا بیاندازند. چنان که فرعون گفت: «من موسی (ع) را می‌کشم، او برود از خدای خودش کمک بگیرد» - قوم بنی اسرائیل به حضرت موسی علیه السلام گفتند: «تو با خدایت برو و این سرزمین را تسخیر کن و مردان جنگجویش را از پا درآور و یا از شهر بیرون کن، هر گاه موفق شدی، ما وارد خواهیم شد» [و البته خدا هم فرمود: پس چهل سال در بیابان آواره باشید] – کفار نیز در برهه‌ای، ظلم خود را اینگونه توجیه کردند که اگر خدا نمی‌خواست، چنین نمی‌شد – یزید و عبیدالله بن زیاد و ... نیز گناه جنایات خود را در کربلا، گردن خدا انداختند و به حضرت زینب علیهاالسلام گفتند: «دیدی خدا با برادرانت چه کرد؟» و به مردم نیز می‌گفتند: این برتری را خدا به ما داده است – پادشاهان و حُکام جایر نیز می‌گفتند: «سلطنت موهبتی الهی است که از جانب خدا به پادشاه اعطا شده است»، حتی جرج بوش (پسر) گفت: من نماینده‌ی خدا هستم و ... .

*- از آن پس، این اندیشه‌ی جاهلی با تقویت القائات شیطانی، در بین انسان‌ها (حتی مسلمانان) رواج یافت؛ تا آنجا که به قول آیت الله جوادی آملی: «اسلامی حرف می‌زنند، اما قارونی فکر می‌کنند»، یعنی حرف از خدا، قرآن، نماز و دعا دارند، اما اگر موفقیتی حاصل شود، آن را صرفاً از هنر خود می‌دانند و بدتر آن که تمامی ضعف‌ها، مشکلات و گرفتاری‌ها را گردن خدا می‌اندازند! مانند کسی که به خاطر عدم رعایت مقررات و ضوابط رانندگی، تصادف می‌کند و احتمالاً مجروح و معلول هم می‌شود، بعد می‌گوید: «نمی‌دانم چه حکمتی داشت که خدا خواست من تصادف کنم و مجروح و معلول شوم؟!»

اقتصاد و معیشت:

اقتصاد و معیشت نیز مانند دیگر شئون و امور زندگی می‌باشد. رونق اقتصادی به صورت کلی، یا اشتغال، کسب و درآمد شخصی، هزاران هزار علت و عامل شخصی، اجتماعی، فرهنگی، محیطی، ملی و بین‌المللی دارد، پس چنین نیست که اگر این شرایط مهیا نبود و یا تلاشی برای مساعد نمودن آن صورت نگرفت، به صرف "دعا"، همه چیز حل شود.

اقتصاد بیمار، مانند انسان بیمار است؛ آیا تا به حال شنیده‌اید که بگویند: « فلانی بیمار شد، اقدام به مداوا نکرد، اما خیلی دعا کرد که بهبود یابد، ولی نیافت؛ پس چرا خدا او را شِفا نمی‌دهد؟!»

حکایت:

در حکایت آورده‌اند: حضرت موسی (ع) مبتلا به قولنج شد و هنگامی که برای مناجات با حضرت رب الارباب به کوه طور رفت عرض کرد : خداوندا‌! مریض شده‌ام مرا شفا عنایت فرما   .

خطاب شد یا موسی به طبیب مراجعه کن‌. عرض کرد : خداوندا‌! پاسخ مردم را چه بگویم در حالی که خواهند گفت: "تو کلیم اللهی و مرده زنده می‌کنی و کور را شفا می‌دهی‌، آنگاه برای مرض خود به طبیب مراجعه می‌کنی‌؟!" - خطاب شد یا موسی‌! ما این گیاهان را عبث نیافریدیم و علم طب را بیهوده به انسان الهام نکردیم‌؛ حال آیا چون تو موسی هستی، انتظار داری که این همه گیاهان را عبث بگذاریم و بی سبب مرض تو را شفا دهیم‌؟! (زندگینامه مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی، ج 1)

*- بنابر این، همان‌گونه که حفظ سلامتی و یا مداوا برای بهبود بیماری، هزاران هزار شرط و شروط و دستورالعمل دارد و هر کاری با اسباب لازمش انجام می‌پذیرد، برخورداری از اقتصاد سالم و یا مداوای اقتصاد بیمار نیز هزاران هزار شرط‌، دستورالعمل، برنامه، راه‌کار و وسایل دارد. چه برای شخص و چه برای جامعه؛ که البته از هم جدا نیستند.

*- در آموزه‌ها و دستورالعمل‌های اسلامی (قرآن کریم و حدیث) نیز صدها برنامه و دستورالعمل فردی و اجتماعی وجود دارد؛ از دستور به تلاش گرفته تا کسب حلال و پرهیز از حرام – پرداخت‌ انواع زکات‌ها، صدقات، انفاق، انفال، خمس، قناعت، پرهیز از اسراف، تولید مرغوب، توزیع عادلانه، مصرف بهینه ... تا مقابله با ظلم‌های فردی و اجتماعی، فزهنگی و سیاسی و اقتصادی، تا امور مربطو به مدیریت‌های داخلی و انواع مقابله با فتنه‌ها و دشمنی‌های داخلی و خارجی. آیا همان‌گونه که امریکا توسط داعش و سایر گروه‌های تروریستی، در کشورها جنگ نظامی نیابتی راه می‌اندازد، توسط وابستگانش جنگ نیابتی اقتصادی راه نمی‌اندازد؟!

حالا اگر فرد و یا جامعه (ملت)، این زنجیره را پاره کردند، حلقه‌های آن را جدا و مفقود کردند، توجه و همت لازم را نداشتند، با بصیرت به امور داخلی و خارجی ننگریستند، خوب تدبیر و مدیریت نکردند و ...، انتظار نداشته باشند که به صرف سر سجاده نشستن و دعا کردن، اتفاقی بیافتد.  

دعا:

Hamid Kamanbedast

پرسش : چرا باید هر چیزی که از خدا می‌خواهیم، همراه با اشک و ناراحتی و غصه باشه؟ چرا بیشتر در روضه‌ها از مردم خواسته میشه که حاجات خودشون رو در نظر بگیرند؟ آیا خدا بنده‌ی خودشو در حال گریه کردن بیشتر دوست داره؟


پاسخ :  در این رابطه یک حقایقی وجود دارد و یک شائبه‌ها و حتی خرافه‌هایی که به هزاران دلیل، آنها شایع‌تر از آن حقایق امر می‌باشند. چرا که نوع انسان سطحی‌نگر و عجول است، لذا گویندگان نیز بیشتر از ظاهر کار گفته‌اند و پایان کار. همین امر سبب شده که زمینه برای شائبه‌ها و خرافه‌ها نیز مساعد شود، و البته از ضدتبلیغ گسترده و هدفمند نیز نباید غفلت نمود.

شائبه‌ها:

این که می‌گویند: شیعیان که اهل دعا، زیارت، مجلس و روضه هستند، دائماً در حال گریه، زاری، افسردگی و غم هستند، کاملاً دروغ القایی و شائبه می‌باشد، و البته نشر این شائبه نیز علت دیگری دارد، وگرنه لشان برای خنده و گریه‌ی ما نسوخته است. علت اصلی، نزدیک شدن محرم و ایام سوگواری در غم اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایش می‌باشد که بسیار از این عزاداری‌ها ضربه خوردند و ناراحتند؛ و علت دیگر این است که این گریه‌ها، حامل پیام مظلومیت است و این پیام‌ها آنها را آزار می‌دهد. انسان‌های بی‌گناه [از زن، مرد و کودک] و عزیزان ما را جلوی چشم‌مان قتل و عام و مُثله می‌کنند، بعد معترض هم می‌شوند که اینها چرا اینقدر عزاداری و گریه می‌کنند؟! پس چه کنیم؟ شاد و خوشحال و راضی باشیم و لبخند و قهقه بزنیم و لابد متشکر و ممنون از این همه ظلم و جنایت هم باشیم؟!

هیچ کس نگفته که حتماً و الزاماً باید تمامی دعاها، همراه با اشک و ناراحتی و غصه باشد. خداوند متعال، بنده‌ی "شاکر" خود را بیشتر دوست دارد و دعایش را بیشتر قبول می‌کند. شکر نیز یعنی شناخت مُنعمی که نعمت داده، شناخت نعمت داده شده و بهره‌مندی به جا و درست از آن و ضایع ننمودن آن. بدیهی است که این امور نه تنها هیچ کدام با اشک و ناراحتی همراه نیست، بلکه با احساس رضایت، ابراز تشکر و بالتبع شور، شعف و نشاط همراه می‌باشد.

گاهی صورت در هم کشیدن، قیافه‌ی ناراحت و مغموم گرفتن، عین ناشکری است. به قول "حاج آقای دولابی رحمة الله علیه": « اخلاق‌تان که خوب است انشاءالله، وضو که می‌گیری با لب خندان سر جانماز بنشین

آیا در احادیث سفارش نشده که هنگام نماز، خود را تمیز کنید، لباس پاک و مرتب بپوشید، خود را آرایش و معطر کنید، به مسجد بروید، با خوش‌رویی با مردم سلام و علیک کنید و ...؟! خب، آیا این کارها و رفتارها که همه نشاط و شادی می‌آورد، نه حزن و اندوه.

باز به قول مرحوم دولابی (ره): « می‌دانید که اگر اذان بگویید دو صف از ملائکه پشت سرت می‌ایستند. این یعنی بهجت و سرور و خوشحالی. اگر اقامه هم بگویید سه صف از ملائکه پشت سر شما می‌ایستند

هم از ایشان شنیدیم (مضمون): این همه با گریه وارد حرم امام رضا علیه السلام می‌شوند، شما شاد و با خنده وارد شوید.

در چند آیه‌ی مبارکه تصریح شده است که اهل ایمان در بهشت «نه خوف دارند و نه حزن». این یعنی چه؟ یعنی اصل با شادی و نشاط است. مگر نفرمودند: پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین علیهماالسلام، همیشه تبسم داشتند و یا بسیار بشاش و خنده‌رو بودند. یاران صدیق سیدالشهداء، امام حسین علیه السلام، در شبی چون عاشورا، از شوق دیدار، با شور و نشاط و خنده‌رو بودند؛ و البته با دیدن مولای‌شان که چه ظلمی به ایشان می‌شود و فردا کشته خواهند شد و با دیدن زنان و کودکان در آن وضعیت و علم به اسارت‌شان، جایی برای خنده نبود و گریه می‌کردند.

حقایق امر:

اما، از حقایق در امر خواستن یا دعا، با حزن و اندوه و ...، می‌توان به نکات ذیل اشاره نمود:

●- گریه‌های ما به هنگام دعا، زیاد هم ربطی به این که آیا خدا ما را خنده‌رو می‌پسندد یا گریه‌رو، ندارد، چرا که ما از شوق یا خوف خدا گریه نمی‌کنیم، بلکه برای حاجت خود گریه می‌کنیم. مگر این که کسی هنگام دعا درک کند که در محضر خداست و از عظمت او، خوف، خشیت و نیز شوق و بهجت قرب و لقاء گریه کند.

از احکام نماز (در هر رساله‌ای) این است که: گریه در نماز، جز از خوف و شوق خدا (برای خدا)، نماز را باطل می‌کند؟!

●- دعا (خواستن)، به دنبال احساس یک نیاز صورت می‌پذیرد، خواه نیاز روحی و معنوی باشد و یا مادی و دنیوی؛ و از آن جهت که احساس "نیاز"، به دنبال نگاه و توجه به نقص و کمبود است، خوشحالی ایجاد نمی‌کند. پس از یک سو "نیاز" همراه با ناراحتی است و از سوی دیگر "امید" به رفع آن، نشاط آور است.

●- دعا (خواستن)، فرمان نیست؛ بلکه استدعای عاجزانه‌ی عبد از معبود، مملوک از مالک، رعیت از ارباب و فقیر از غنی می‌باشد؛ بنابر این با حالت افتادگی و ابراز نیاز مقبول است، نه با گردن‌کلفتی، استکبار، بی‌تفاوتی نسبت به دادن یا ندادن و ... . بدیهی است که حالت عجز و نیاز، با ابراز ناتوانی، تمنا و اظهار افتادگی همراه است، نه با بشکن و شادی.

●- دعا (خواستن)، وِرد و اوراد نیست، بنابر این وقتی حقیقت دارد که خواهان، جداً احساس نیاز به "مطلوب" را درک و وجدان کرده باشد.

●- کمبود و نیاز، یعنی فراق از کمال و مطلوب مورد نظر. و بدیهی است که "فراق"، بهجت‌آور نمی‌باشد، بلکه ناراحت کننده است و اگر ناراحتی تشدید شود، اشک آدم را نیز در می‌آورد.

نکته:

Hamid Kamanbedast

در قرآن می‌خوانیم که خداوند بیش از وسع (ظرفیت) تکلیف نمی‌کند. اما این وسع چگونه تعیین می‌شود؟ عقل و اراده انسان، یا جبر محیط و ارث؟ تفاوت مقدار عمل فرد برخوردار از ظرفیت کمتر چه می‌شود؟ مثل کسی که در خانواده‌ی مذهبی به دنیا آمده و یا بالعکس؟

پاسخ : می‌دانیم که "نه جبر محض بر انسان مستولی شده و نه انسان از اختیار محض برخوردار می‌باشد"؛ بنابر این، در وسع‌ها و ظرفیت‌ها نیز «جبر و اختیار» وجود دارد.

به طور کلی پیدایش هر وسع و ظرفیتی در خلقت انسان، به عنوان توان بالفعل و یا استعداد بالقوه، "جبر" است. چنان که انسان بر خلقت خودش اراده نکرده است و هر چقدر هم که اراده کند در این دنیا باقی بماند، بالاخره پیر و فرسوده شده و دیر یا زود می‌میرد – و یا انسان با اراده و اختیار خودش، به خودش عقل، شعور، فطرت، قلب، اختیار، اراده و بالتبع قدرت انتخاب نداده است – چنان که انسان اراده نکرده که راست قامت باشد و روی دوپا راه رود و به جای دو بال، دو دست داشته باشد و ... .

بی‌تردید اگر استعداد چیزی در انسان قرار داده نشده باشد، انسان هیچ گاه نمی‌تواند به آن برسد و ظهور و بروزش بدهد. به عنوان مثال: امکان و استعداد رشد بدنی به انسان داده شده است، اما حد معینی دارد و انسان هیچ گاه نمی‌تواند مانند فیل یا کرگردن یا ماهی شود. یا به انسان اراده داده شده، اما هیچ گاه نمی‌تواند چیزی را خلق کند و یا با اختیار و اراده‌ی خود، در نظم کائنات تغییری ایجاد نماید و ... . اما در عین حال بخش اعظمی از شکوفا نمودن استعداد و افزایش ظرفیت، بر عهده‌ی خود انسان می‌باشد که این هم از مقدرات و ظرفیت‌هایی است که خداوند منّان موهبت نموده است.

● – پس، تمامی امکانات و اندازه‌های بالفعل و بالقوه در خلقت را خداوند متعال داده است.

● – عقل، شعور، منطق، اختیار، اراده و ... نیز خارج از نظام خلقت الهی نمی‌باشد.

● – اندازه‌های هر چیزی را نیز خداوند متعال قرار داده است؛ بر اساس اندازه‌های معین خلق کرده، بر اساس اندازه‌های معین ربوبیت می‌کند، بر اساس همان اندازه‌هایی که قرار داده، هدایت تکوینی و تشریعی می‌نماید و همه علیمانه و حکیمانه می‌باشد. چنان که فرمود: « إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ - ماییم که هر چیزى را به اندازه آفریده‌ایم / القمر، 49 » - و فرمود: « وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُیُونًا فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ - و از زمین چشمه‌ها جوشانیدیم تا آب [زمین و بارش آسمانی‌] براى امرى که مقدّر شده بود به هم پیوستند / القمر، 12» - و فرمود:

« سَبِّحِ ٱسْمَ رَبِّکَ ٱلْأَعْلَى * ٱلَّذِى خَلَقَ فَسَوَّىٰ * وَٱلَّذِى قَدَّرَ فَهَدَىٰ » (الأعلی، 1 تا 3)

ترجمه: نام پروردگار والاى خود را به پاکى بستاى (منزه بدار) * همان که آفرید و هماهنگى بخشید * و همان که اندازه‌گیری کرد (اندازه‌ها را گذاشت)، سپس هدایت نمود.

ظرفیت‌ها:

اندازه‌ها و ظرفیت‌ها، محدود به موارد مشخص و نیز خشک و انعطاف ناپذیر نیستند؛ چرا که استعدادهای بالقوه و ظرفیت آنها برای شکوفایی، رشد و رسیدن به فعلیت نیز خارج از نظام و قوانین خلقت و اندازه‌هایش نمی‌باشند. هم چنین است اندازه‌ی اراده‌ی هر شخص، در هر زمان یا مکانی.

به عنوان مثال: اندازه‌های متغیر در اعضای بدن، حدود مشخصی دارند. مثلاً چشم، گوش یا دماغ انسان می‌تواند بزرگتر از حد معمول در سایر انسان‌ها شود، اما هیچ گاه به اندازه‌ی چشم گاو، یا گوش و خرطوم فیل نمی‌گردد.

اما، اندازه‌ها و استعدادهای معنوی چقدر است؟ مثلاً حد علم چیست؟ حد زیبایی چیست؟ حد عقلانیت و شناخت عقلی چقدر است؟ چگونه انسان‌ها همه بدون دانش به دنیا می‌آیند، اما می‌توانند تا مراتب بالا کسب دانش کنند، یا هم چنان نادان بمانند؟

جبر و اختیار در ظرفیت:

بنا بر این، بخشی از ظرفیت‌ها جبری هستند و برخی دیگر اختیاری می‌باشند. به عنوان مثال: عقل قابل رشد است – ظرفیت علمی با علم‌آموزی افزایش می‌یابد – و همین‌طور است قلب انسان (منظور قلب ماهیچه‌ای نیست) که دچار تنگی (ضیق)، یا وسعت (سعه) می‌گردد؛ و انسان در بیشتر این موارد، اختیار دارد و به اراده‌ی خود مسببات ضیق یا سعه‌ی صدر در وجودش را مهیا می‌کند. و البته همه اینها، همان قَدرها (اندازه‌هایی) است که خداوند سبحان خلق کرده و قرار داده است.

برتری‌ها:

بنابراین، تمامی انسان‌ها، بر اساس "جبر و اختیار"، چه به لحاظ طبیعی و فیزیکی و چه به لحاظ روحی و معنوی، با یک دیگر متفاوت می‌باشند و برخی در بعضی از فضیلت‌ها، بر دیگری برتری دارند. چنان که هم در مورد رسولانش فرمود: « تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ - برخى از آن پیامبران را بر برخى دیگر برترى بخشیدیم / البقرة، 253 » - و هم در مورد تمامی مؤمنان فرمود: « وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ - مردان و زنان باایمان، ولیّ (یار، یاور و سرپرست) یکدیگرند / التوبة 71» - و هم درباره‌ی کفار فرمود: «وَٱلَّذِینَ کَفَرُوا۟ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَآءُ بَعْضٍ – و کسانی که کافرند، ولیّ (یار، یاور و سرپرست) یکدیگرند / الأنفال، 73» و ... .

در نظام خلقت نیز به وضوح شاهد کمی یا زیادتی قوای موجودات می‌باشیم. انسان نه از قدرت بینایی مگس برخوردار است، نه از قدرت بدنی گوریل، نه از قد و قامت درخت، نه از عمر کلاغ، نه از بال عقاب، نه از زهر عقرب و ...؛ اما هیچ کدام آنها نیز از عقل، قلب، معرفت، علم و اختیار انسان برخودار نمی‌باشند.

در خلقت انسان نیز شاهدیم که نه مرد می‌تواند فرزندی به دنیا آورد – نه زن می‌تواند بدون نطفه فرزندآوری نماید. نه خون بدن مرد مبدل به شیر نوزاد می‌شود و نه خون بدن زن، نطفه می‌سازد. پس هر کدام فضیلت‌هایی دارند، اما دست‌شان در عبادت، رشد و قرب الی الله باز است. کسی را محدود نکرده‌اند که بیش از این حق رشد و نزدیک شدن نداری.

محاسبه‌ اعمال:

Hamid Kamanbedast