ROSHANGARAN

ROSHANGARAN

امیرالمؤمنین علی(ع) : اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند ؛ اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند؛ اگر گوش شنوا دارید حق را به گوشتان خواندند.

نویسندگان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


Hamid Kamanbedast

پرسش : میگن: اگه به فرض محال قیامتی نباشه، مذهبی‌ها ضرر نمیکنن. خب ماهم فرض می‌کنیم قیامتی نیست ...؛ حال اون آدم مذهبی که از خیلی از تمایلات دنیایی، به خاطر مذهبش میگذره در صورت نبود قیامت، آیا ضرر نمیکنه؟


پاسخ : اگر چه به قول معروف "فرض محال، محال نیست"؛ اما انسان عاقل چرا باید "فرض محال" کند؛ و چرا باید "حقیقت" را رها کند و نقطه‌ی مقابل آن را "فرض محال" نماید؟! این چه کاریست، در این عمر محدود و ظرفیت ذهنی محدود؟!

شنیدم، محققی کتابی در توحید نوشت و آن را برای تصحیح نزد عالِمی (ظاهراً علامه طباطبایی رحمة الله علیه) برد. او در ابتدا برای ورود به بحث استدلالی، نوشته بود: «فرض می‌کنیم که خدایی نیست»؛ آن عالم تا این جمله را خواند، کتاب را بست و به نویسنده داد و فرمود: «برو فرض کن که خدایی هست».

حال در امر قیامت نیز همین‌طور است، چرا انسان عاقل فرض کند که قیامتی نیست، بعد ذهنش را مشغول به این فرض محال نماید و از آن هم گذر کند و به فکر لذت بردن یا نبردن قائلین به معاد باشد؟!

اما در عین حال، چون پاسخ مبتنی بر این فرض نیز باید ایفاد گردد، نظر شما را به نکات ذیل جلب می‌نماییم:

●- تفاوت مؤمن با غیر مؤمن این است که هیچ گاه بر اساس فرض، نه به چیزی ایمان می‌آورد و نه چیزی را رد، تکذیب و تکفیر می‌کند. این خدانشناسان هستند که دائم از "نظریات، ظن‌ها، گمان‌ها و فرضیات» تبعیت می‌کنند، در حالی که ظنّ‌ها، فرض‌ها و ...، مقدمه برای رسیدن به حقایق روشن است، نه تبعیت.

« وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّوَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا » (النّجم، 28)

ترجمه: آنها هرگز به این سخن دانشی ندارند، تنها از گمان بی‌پایه پیروی می‌کنند با اینکه «گمان» هرگز انسان را از حقّ بی‌نیاز نمی‌کند!

●- تفکر و اندیشه (حتی تخیل، تصور و فرض) در مورد "معاد و قیامت"، پس از گذر از "توحید" صورت می‌گیرد، چرا که "معاد" همان بازگشت به سوی خداست.

پس کسی که می‌خواهد "فرض محال" نماید که قیامتی در کار نیست، ابتدا باید "فرض محال" نماید که خالقی، مالکی، ربّی و خدایی در کار نیست، در نتیجه، عالَمی در کار نخواهد بود. لذا موضوع ذهنی و سؤالی او کلاً متغیر می‌گردد و قبل از آن که فکر کند، حالا تکلیف لذات مؤمنین در شرایط چنین فرضی چه می‌شود؟ باید به تکلیف عالَم هستی و خودش در چنین شرایطی بیاندیشد که قطعاً نتیجه‌ای جز نابودی ندارد.

روش بحث امام صادق علیه السلام در فرضیات:

مباحثات و احتجاجات اهل عصمت علیهم السلام، به ویژه امام صادق علیه السلام (که بیشتر در دسترس است) را بخوانیم تا ضمن فراگیری، بتوانیم روش تفکر و سپس بحث (با خود یا دیگران) را فراگیریم.

ابن ابی العوجاء که دهری (ماتریالیست) بود، از امام صادق علیه السلام سؤال کرد: «دلیل شما بر حدوث اجسام (پدید آمدن پس از نبودن) چیست؟» این سؤال بدین دلیل بود که اثبات "حادث =  پدیده بودن"، خود دلیل بر وجود "محدث = پدیدآورنده" می‌باشد.

امام صادق علیه السلام به ایشان فرمودند: هیچ چیز کوچک یا بزرگی را نمی‌بینم، مگر آن که اگر مثل خودش را به آن بیافزایی، بزرگ‌تر می‌شود (مثلاً اگر به یک لیتر مایع، یک لیتر مایع افزوده شود، بزرگتر می‌شود) و افزودند: همین یعنی: از بین رفتن حالت اول (کوچکی) و حادث شدن و پدیدآمدن حالت دوم (بزرگی).

ابن ابی العوجاء که در مانده‌ بود، پس از لحظاتی درنگ، گفت: حالا فرض کنیم که به هر چیزی مثل خودش را اضافه کنیم، بزرگتر نشود  [همان فرض محال]، آن وقت چه پاسخ و دلیلی می‌آورید.

امام علیه السلام به ایشان فرمودند: این عالَم، بر اساس این قاعده‌ای است که من می‌گویم؛ اما اگر گمان کردی که [با این فرض محال] می‌توانی در احتجاج بر ما غلبه کنی، به تو بگویم که: اولاً در عالم فرض نیز جایز است که اگر به هر چیزی مثل خودش را اضافه کنی، بزرگتر می‌شود (همین جایز بودن، کار را تمام می‌کند، چون چنین فرضی فقط در مورد پدیده‌ها جایز است) – ثانیاً این عالم بر این قاعده است، اگر قرار باشد آن عالم با آن قواعد فرضی تو باشد، لازم می آید که عالم فعلی برود (عدم) و عالم فرضی جایگزین شود (حدوث)، پس باز هم آن عالَم فرضی تو حادث است. (اصول کافی، جلد 1، کتاب التوحید – مضمون بیان گردید).

حال با همین روش، به ذهن خود (یا دیگران) درباره‌ی این فرض محال پاسخ دهید که:

●- این عالم، نشانه و مُعرّف خالق علیم و حکیم خودش می‌باشد که معلوم است کار بیهوده، لغو و عبث نمی‌نماید، لذا یقین حاصل می‌شود که قیامت و معاد هست و لزومی نمی‌ماند که به عالَم فرض محال بروم و آنجا سیر کنم؛ اما در صورت میل به این فرض نیز لازم می‌آید، این عالَم نباشد و عالَمِ بی‌معادی جایگزینش گردد؛ که اولاً باید خالق غیر حکیمی داشته باشد و کار عبث کند و چنین موجودی نمی‌تواند حتی یک مگس خلق کند، چه رسد به یک عالَم؛ ثانیاً چنان عالمی فرضی، به محض پیدایش نابود می‌شود، پس باز همه چیز برابر می‌شود، چه رسد به کافر یا مؤمن.

●- اگر به فرض محال، معاد و قیامتی در کار نباشد، می‌ماند "این عالم" و زندگی بشر در این دنیا. پس هیچ هدفی برای بشر به جز «لذت» باقی نمی‌ماند. اما چرا فرض شده که لذت همگان باید عین هم و مساوی باشد؟! یکی از شراب، قمار، زنا، ظلم و جنایت لذت می‌برده و انجام داده، دیگری لذت نمی‌برده و انجام نداده؛ پس هر دو به لذت خود رسیده‌اند. پس هر دو برابر می‌شوند.

●- اگر به فرض محال "معاد و قیامتی در کار نباشد"، لذت نیز معنا و مفهومی ندارد، چرا که هر خوشایندی، با ناخوشایندی در اتمام، پایان و از دست رفتنش همراه است، پس هیچ کدام لذتی نبرده‌اند و هر دو برابر می‌شوند.

نکته - عوارض:

*- ناباوران و منکران توحید و معاد، دچار چند عارضه می‌شوند که اولین آنها "تکبر" است. بر اساس همین استکبار، گمان دارند که فقط آنها می‌فهمند و دیگران نمی‌فهمند. لذا گمان می‌کنند که "لذت"، برای همگان باید همان چیزهایی باشد که برای آنها "لذت" است و اگر این لذت را نبرند، ضرر کرده‌اند!

 

Hamid Kamanbedast

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Hamid Kamanbedast

معنای «قساوت قلب» و راه درمان آن چیست؟ آیا بی‌احساس و بی‌عاطفه بودن نشانه‌ای از قساوت قلب‌ است؟
پرسش
 کسی که مدت زیادی است که هیچ عاطفه و احساس ندارد، آیا دچار قساوت قلب شده است، راه درمان آن چیست؟

پاسخ اجمالی
«قساوت قلب»، گاهی در رابطه بین انسان و خدا مشاهده می‌شود که در این صورت، انسانی که متکبر است، قلبش مانند سنگ شده و قلب «انسان سنگ‌دل» با یاد خدا نرم و آرام نمی‌شود، و گاهی این قساوت در روابط اجتماعی میان انسان‌ها به وجود می‌آید که آنها نسبت به گرفتاری‌هایی که برای دیگران پیش می‌آید، احساس هم‌دردی نمی‌کنند و شاید به نوعی صفت بی‌رحمی و درنده‌خویی در آنها شکل می‌گیرد.
برخی از مهم‌ترین عوامل به وجود آورنده قساوت عبارت‌اند از: دوری از یاد خدا، گناه، آرزوهای دراز، ثروت اندوزی، تزیین اعمال به وسیله شیطان، و زیاده‌گویی.
برخی از راه‌کارهای مبارزه با این صفت نکوهیده، به یاد خدا بودن، پیروی از پیامبران الهی، یتیم نوازی، تلاوت قرآن، استغاثه می‌باشد که با لطف و رحمت خدا امید آن می‌رود که قلب انسانها نرم و پاک شود.
پاسخ تفصیلی

«قساوت» از ریشه «قَسَوَ» در لغت به معنای غلظت، شدّت و صلابت است. سنگ سخت یا «حجر قاس» از همین ریشه است.[1] و «قسوة» به معنای رفتن نرمى و دلسوزی از دل‌ها است[2] که قرآن در بیان این مفهوم، گاه مشتقاتی از همین ریشه را مورد استفاده قرار داده و گاه  از عباراتی مانند «بر قلبشان قفل نهاد» بهره جسته است.
«قساوت قلب»، یا همان «سنگ‌دلی»، گاهی در رابطه بین انسان و خدا است که در این صورت دل انسان نسبت به یاد خدا سخت و قسی می‌شود، و گاهی این قساوت بین انسان و دیگر هم‌نوعان و افراد جامعه رخ می‌دهد. و در اصطلاح اخلاق، قلبی قساوت دارد که از دیدن ناراحتی و رنج و مصیبت دیگران متأثر نمی‌شود، و دلش به رحم نمی‌آید.[3]
بی‌گمان منشأ این رذیله اخلاقی، نسبت به خدای متعال تکبر و استکبار بوده، و نسبت به خلق خدا غلبه صفت بی‌رحمی و درندگی است،[4] و بسیاری از افعال نکوهیده؛ مانند ظلم، تجاوز به حقوق دیگران، به داد مظلومان نرسیدن، کمک نکردن به فقرا و نیازمندان و... از این صفت سرچشمه می‌گیرد. این صفت در برابر صفت «رقت قلب»، که مهربانی و نرم خویی است قرار دارد. خدا در قرآن و پیشوایان در سخنان خود بارها به آنانی که سنگ‌دل می‌باشند اخطار داده است:
«فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ‏»؛ واى بر آنان‌که قلب‌هایى سخت در برابر ذکر خدا دارند!( زمر، 22)
«لا لؤم أشدّ من القسوة»؛[5] هیچ پستی‌ای سخت‌‏تر از قساوت و سنگ‌دلى نیست.(امام علی ع)
افراد سنگ‌دل بیشتر در معرض القائات شیطانی بوده و بیشتر در برابر آیات و رسولان الهی جبهه می‌گیرند: «هدف آن بود که خداوند وسوسه‌های شیطانی را آزمونى قرار دهد براى آنها که دل‌هایشان بیمار بوده و سنگ‌دل‌اند و ستم‌کاران دشمنی دیرینه‌ای با حق دارند».[6]
عوامل به وجود آورنده قساوت
بر اساس آیات و روایات، عوامل مختلفی در سنگ‌دلی انسان‌ها نقش دارند. در این مختصر به چند مورد اشاره می‌شود:

Hamid Kamanbedast

اصل نماز در قرآن وجود دارد، اما آیا گزارشی وجود دارد که نمازی که اکنون خوانده می‌شود، منطبق با نمازی است که معصومان(ع) می‌خواندند؟
پرسش
من در مورد فلسفه اصلی نماز تحقیق کردم و همچنین سخنان قرآن را در این مورد مطالعه کردم. در مورد فلسفه اصلی قرآن شکی نیست، اما در مورد روش خواندن نماز هیچ منبع معتبری پیدا نکردم. همه سایت‌هایی که رفتم روش خواندن نماز را توضیح دادند ولی منبعی ندارد. اگر روش نماز خواندن توسط پیامبر(ص) و امامان(ع) مطرح شده است پس چرا هیچ منبع معتبر و آیه‌ای در این مورد یافت نمی‌شود؟
پاسخ اجمالی
پیامبر اکرم(ص) بارها با اعلام عبارت «صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی‏ أُصَلِّی»؛[1] (نماز خودتان را آن‌گونه بخوانید که من می‌خوانم) اجزاء نماز را برای مردم تبیین کرده که گزارش‌های آن در منابع تاریخی و حدیثی فریقین وجود دارد.[2]
همچنین در منابع روایی، شیوه نماز خواندن امامان(ع) نقل شده است.[3] به عنوان نمونه، گزارشی وجود دارد که امام صادق(ع) بهترین شیوه برای خواندن نماز را به یکی از یاران خویش آموزش می‌دهد:
ابراهیم بن هاشم از حماد بن عیسى گفت: روزى امام صادق(ع) به من فرمود: «اى حماد! آیا می‌توانى خوب نماز بخوانى؟
به امام عرض کردم: سرورم! کتاب حریز درباره نماز را در حافظه‌ام دارم.
حضرت فرمود: «عیبى ندارد، اکنون برخیز و نماز بخوان».
حماد می‌گوید: در برابر حضرت بپاخاستم و رو به قبله نمازم را آغاز کردم. سپس به رکوع رفته و سجده کردم. امام فرمود: «اى حماد! نیکو نماز نمی‌خوانى! زیبا نیست که فردى از شما شصت یا هفتاد سال سن داشته باشد و یک نماز با آداب و حدود کامل نخواند!».
حماد می‌گوید: در خود احساس خوارى کردم و به امام گفتم: فدایت شوم، نماز را به من بیاموز. پس امام برخاست، رو به قبله ایستاد و هر دو دستش را بر روى ران خویش نهاد، در حالی‌که انگشتانش را بسته‏ بود و دو پاى خود را نزدیک هم قرار داد به گونه‌اى که بین دو پایش به اندازه سه انگشت باز فاصله بود و انگشتان پا را رو به قبله داشت و آنها را از قبله منحرف نساخت و با فروتنى تکبیر گفت. سپس حمد و قل هو الله احد را شمرده خواند. آن‌گاه به اندازه یک نفس در همان حال ایستادن درنگ کرد. سپس دو دست خود را تا رو بروى صورت بالا آورد و در همان حال ایستادن تکبیر گفت. آن‌گاه به رکوع رفت و با دستانى که انگشتانش باز بود، زانوى خود را گرفت و زانو را به عقب داد تا پشت حضرت کاملاً صاف شد، به گونه‌اى که به سبب صافى پشت و کشیدگى گردن، اگر قطره‌اى آب یا روغن بر پشت حضرت ریخته می‌شد، از جایش تکان نمی‌خورد. دو چشمش را بست؛ سپس سه بار شمرده فرمود: «سبحان ربى العظیم و بحمده». آن‌گاه راست ایستاد و چون استقرار کامل پیدا کرد، فرمود: «سمع الله لمن حمده». سپس در حال ایستاده تکبیر گفت و دست‌ها را تا روبروى صورت بالا آورد. آن‌گاه سجده کرد و دست‌ها را در حالى که انگشتانش کنار هم و بدون فاصله بود، در جلوى زانو و برابر صورت نهاد و سه بار گفت: «سبحان ربى الاعلى و بحمده» و هیچ جاى بدن را بر جاى دیگر بدن در حالت سجده قرار نداد و بر هشت استخوان سجده کرد: دو کف دست، دو زانو، دو انگشت شست پا، پیشانى و بینى و فرمود: «لازم است سجده بر هفت‌تاى اینها قرار گیرد و این همان است که خداوند در قرآن فرموده است که: "و همانا سجده‌گاه‌ها براى خداست پس در کنار خداوند هیچ‌کس را مخوان"[4] و این هفت‌جا، پیشانى و دو کف دست و دو زانو و دو شست پا می‌باشد و نهادن بینى بر زمین مستحب است». سپس امام سر از سجده برداشت و چون درست به حالت نشسته درآمد تکبیر گفت. آن‌گاه بر ران چپ نشست و روى پاى راست را بر کف پاى چپ‏ قرار داد و فرمود: «استغفر الله ربّى و اتوب الیه». سپس در حال نشسته تکبیر گفت و سجده دوم را به جاى آورد و در سجده دوم مانند سجده اول رفتار کرد و در حال رکوع و سجود هیچ جاى بدن را بر جاى دیگر آن نگذاشت و در حال سجده دست‌ها را چون دو بال باز می‌کرد و ساعد را بر زمین نمی‌گذاشت. این چنین امام دو رکعت نماز گزارد و انگشتان دو دست حضرت در حال تشهد بسته بود و چون از تشهد فارغ شد، سلام داد و فرمود: «اى حماد! این‌گونه نماز بخوان!».[5]
 

[1]. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على،‏ متشابه القرآن و مختلفه، ج ‏2، ص 170، قم، دار بیدار للنشر، چاپ اول‏، 1410ق؛ علامه حلى، حسن بن یوسف،‏ نهج الحق و کشف الصدق، ص 423، بیروت، دار الکتاب اللبنانی‏، چاپ اول‏، 1982م؛ أبوحاتم دارمی، محمد بن حبان، صحیح ابن حبان، ج 4، ص 542 – 543، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ دوم، 1414ق؛ أبوبکر بیهقی، أحمد بن حسین، السنن الکبرى، ج 2، ص 486، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ سوم، 1424ق.
[2]. ر.ک: «چگونه نماز خواندن پیامبر اسلام(ص)»،  56765؛ السنن الکبرى، ج 2، ص 105. همچنین در این‌باره می‌توان به کتاب «سنن النبی» نوشته علامه طباطبائی(ره) بخش نماز خواندن پیامبر اسلام(ص) مراجعه کرد که در این‌باره روایاتی از منابع حدیثی را جمع‌آوری کرده است.
[3]. ر. ک: کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق و مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 3، ص 334 – 335، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. جن، 18.
[5]. کافی، ج ‏3، ص 311 – 312. 
www.islamquest.net

Hamid Kamanbedast

پرسش : وقتی شرایط زندگی در دنیا یکسان نیست، اعمال چگونه برسی می‌شود؟ مثلا آن کس که در اروپا به دنیا آمده و زندگی مرفهی دارد، کارهایش چه طور است با آنکه آفریقا یی که با بد بختی زندگی می کند و در آخر می‌میرد؟ آن آفریقایی نمی‌تواند اعتراض کند که اگر من جای آن اروپایی بودم حتما از او کار بهتری انجام می‌دادم؟ نمی‌شود که هر دو به بهشت یا جهنم برویم؟

پاسخ :  متأسفانه باید اذعان نمود که مقوله‌ی «معاد»، حتی در افکار عمومی مسلمانان بسیار مغفول مانده است، در حالی که «معاد»، مقصد نهایی این زندگی کوتاه می‌باشد و مسافری که نداند به کجا می‌رود و آنجا چه خبر است، گمراه خواهد شد.

اگر چه اصل «معاد»، پس از «توحید»، اساسی‌ترین اصل اعتقادی می‌باشد و اصول دیگری چون نبوت و بالتبع ولایت و امامت، زیر مجموعه و تابع "توحید و معاد" می‌باشد، اما به این نکته در اهیمت "معاد" باید دقت نمود که حتی شناخت خداوند متعال و اعتقاد به یکتایی او، به تنهایی و بدون شناخت و اعتقاد به معاد و بازگش به سوی او، هیچ هدف، انگیزه، امید، ترس و بالتبع جهت خاصی در آدمی ایجاد نمی‌نماید و نقشی در سازندگی و بالندگی (رشد و کمال) انسان ندارد.

Hamid Kamanbedast

پرسش : اسکیمو: اگر من چیزی درباره‌ی خدا و گناه ندانم آیا بازهم به جهنم می‌روم؟ کشیش: نه، اگر ندانی نمی‌روی. اسکیمو: پس چرا می‌خواهی اینها را به من بگویی؟!

اگر پاسخ آن باشد که آن کشیش داده، نتیجه همین می‌شود و باید پرسید: همین مقدار را نیز خودت چرا گفتی و می‌گویی؟!

●- طبیعت که ندانستن را دلیل و توجیهی برای نجات از عواقب نمی‌داند. فرض کنید کسی در مسیل، خانه‌ای سست ساخت و سیل آمد. دیگر نمی‌تواند بگوید: «من نمی‌دانستم اینجا مسیل است، لطفا خانه مرا نبر و اهل خانه‌ام را غرق نکن».

آیا اگر کسی ندانسته خوراک مسمومی را بخورد، یا آب میکروبی را بنوشد، چون نمی‌دانسته، گرفتار آثار و تبعاتش (حتی تا سر حد مرگ) نمی‌گردد؟!

●- انسان نیز در قوانین خودش، ندانستن را دلیل بر معاف بودن نمی‌داند. اگر کسی ورود ممنوع را وارد شود، جریمه می‌شود، حالا هی بگوید: «من نمی‌دانستم اینجا ورود ممنوع است»! یا اگر جرمی را مرتکب شود، تحت تعقیب قرار گرفته و بازداشت می‌شود، و اگر بگوید: «من نمی‌دانستم این جرم است»، به او می‌گویند:«بی‌خود نمی‌دانستی، باید می‌دانستی»، پس این همه تابلوی راهنمایی، کتاب، بروشور، اخبار، پلیس، تجربه و ... برای چی و برای کی بود؟!

●- چطور شد، نوبت به خدا، معاد و دین که می‌رسد، نادانی و نفهمی، می‌شود یک ارزش و یک امتیاز نجات بخش از جهنم؟!

بدیهی است که وقتی کسی نمی‌داند که چگونه باید آدم شود و در آن راستا نمی‌کوشد، آدم نمی‌شود – وقتی کسی نمی‌داند که چگونه باید حقوق خود و دیگران را رعایت کند و رعایت نمی‌کند، ظالم می‌شود – کسی که نمی‌داند و نمی‌خواهد بداند که هر کنشی واکنشی دارد و هر کاری سرانجامی دارد، دست به هر جنایتی می‌زند.

آیا در آخر کار می‌گوید: «من نمی‌دانستم» و به او می‌گویند: آفرین که نمی‌دانستی، اصلاً چه خوب شد که هیچ ندانستی، پس حالا بفرمایید در بالاترین مراتب انسانی، در بهشت جای بگیرید؟! یا آیا به او می‌گویند: «اصلاً ما زمین و آسمان را آفریدیم، این همه انبیا و کتاب و امام فرستادیم، این همه باید و نباید گفتیم، این همه شما را متوجه کردیم و متذکر ساختیم، تا ببینیم کی بیشتر توجه ننموده، یاد نگرفته، نمی‌دانسته، نفهمیده و بالتبع رعایت ننموده، تا به او جایزه‌ی حماقت دهیم»؟!

www.x-shbhe.com


Hamid Kamanbedast

پرسش
چهار معجزه عمده پیامبر را که منبع قرآنی دارد، برایم توضیح دهید. (قرآن آن را تأیید کند و رفرنس آن قرآن باشد).
پاسخ اجمالی

معجزه به عملی گفته می شود که پیامبران برای اثبات ادعای نبوت خود انجام می دهند و دیگران از انجام مثل آن عاجزند.

قرآن کریم بزرگترین معجزه پیامبر اکرم (ص) است. در قرآن آیات متعددی وجود دارد که معجزه بودن این کتاب الاهی را ثابت می کند. علاوه بر این آیات فراوانی نیز در قرآن وجود دارد که بخشی از آنها از جهتی معجزه پیامبر اکرم (ص) به حساب می آید؛ نظیر اخبار از آینده، اخبار گذشتگان، معارف بلند الاهی و ...؛ زیرا مردم از طریق پیامبر اکرم (ص) با این مطالب وحیانی آشنا شده اند. قرآن از دو معجزه دیگر پیامبر به صراحت یاد می کند: معجزه اول اسراء و معراج رسول خدا است.

معجزه دوم حضرت، شق القمر (شکافته شدن ماه با اشاره حضرت) است که در ابتدای سوره قمر به آن اشاره شده است.

پاسخ تفصیلی

اعجاز در لغت؛ یعنی عاجز کردن و ناتوان ساختن و در اصطلاح؛ یعنی انجام دادن کار یا ارائه کردن کلامی که کسی نتواند نظیر آن کار را انجام دهد یا همانند آن کلام را بیان کند. پس به آیات و علائمی که پیغمبران برای اثبات نبوت خویش می آورند، و دیگران از انجام مثل آن عاجزند. معجزه می گویند؛ مانند: اژدها شدن عصای حضرت موسی (ع) و زنده شدن اموات از دم مسیحایی عیسی (ع).

 

Hamid Kamanbedast

خلاصه پرسش
آیا خلقت زمین، قبل از خلقت آسمان است؟ کرات و سیاراتی بسیار بسیار کهن تر از زمین در کهکشان ها وجود دارد که عمر زمین نسبت به آنها بسیار جوان است. و هیچ فضانوردی نگفته که آسمان هفت طبقه است.
پرسش
در آیه 28 سوره بقره می فرماید: "او خدایی است که همه موجودات زمین را برای شما خلق کرد، پس از آن به خلقت آسمان نظر گماشت و هفت آسمان را بر فراز یکدیگر برافراشت و او به همه چیز دانا است.
اگر همه موجودات برای انسان خلق شدند. موجوداتی که میلیون ها سال قبل از خلقت انسان، نسلشان منقرض شده بود برای چه خلق شدند. از طرفی انسان جوان ترین مخلوق است، چگونه موجودات دیگر میلیون ها و شاید میلیاردها سال زودتر برای او آفریده شدند؟
و آیا خلقت زمین، قبل از خلقت آسمان است؟ کرات و سیاراتی بسیار بسیار کهن تر از زمین در کهکشان ها وجود دارد که عمر زمین نسبت به آنها بسیار جوان است. و هیچ فضانوردی نگفته که آسمان هفت طبقه است.
پاسخ اجمالی

خلقت موجودات زمین برای انسان، تنها بدان معنا نیست که تمام آنان، منافعی مادی برای بشر داشته باشند، بلکه این تنها یک بعد قضیه است. جنبه مهم تر، آن است که تدبر و اندیشه در جهان آفرینش چه آنهایی که وجود دارند و چه آنهایی که منقرض شده اند، می تواند انسان را به خداوند هستی، نزدیک نموده و او را از مخالفت با پروردگارش باز دارد. و می دانیم که این قدرت تفکر و تدبر، امتیازی است که انسان ها را برجسته تر از سایر موجودات می نماید.

در ضمن، با دانش امروزه نیز منافاتی ندارد که خداوند در طراحی و معماری جهان هستی، نگاه ویژه ای به کره خاکی ما داشته و هسته اولیه تشکیل آن را، قبل از دیگر ستارگان و کهکشان ها آفریده باشد، اما شکل گیری نهایی آن را بعد از خلقت آسمان ها قرار داده باشد؛ چنانچه با توجه به دیگر آیات قرآن کریم، چنین برداشتی به ذهن متبادر می­شود.

فضانوردان نیز هنوز تا کره ماه فراتر نرفته اند و ستاره شناسان نیز تا کنون به انتهای جهان هستی نرسیده اند، تا صلاحیت آن را داشته باشند که در مورد هفت آسمان، نظری دقیق و علمی ارائه نمایند.

پاسخ تفصیلی

پرسش شما در حقیقت به سه بخش تقسیم می شود:

Hamid Kamanbedast

اگر کسانی آیات الهی را به تمسخر گرفته و یا به پیامبر(ص) و امامان(ع) توهین کنند، چگونه باید با آنان برخورد کرد؟!
پرسش
سلام. اگر کسی آیات الهی را به تمسخر بگیرد و به پیامبر(ص) و امامان(ع)توهین کند، چگونه باید در مقابلش عکس العمل نشان داد؟! چون این افراد بیشتر کسانی هستند که به ارشاد و توضیحات منطقی گوش نمی‌دهند. یا آن‌قدر از حقیقت دور شده‌اند که بحث دین برایشان کوته فکری تام است.
پاسخ اجمالی
قرآن کریم در چند آیه در ارتباط با کسانی که آیات روشن الهی را به تمسخر می‌گیرند و امر به معروف و نهی از منکر در آنها تأثیر نمی‌کند، می‌فرماید از آنها فاصله بگیرید و اگر در مجلس آنها نشسته‌اید جلسه را ترک و آنها را به حال خود رها کنید:
1. «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فی‏ حَدیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُم»؛[1]و خداوند (این حکم را) در قرآن بر شما نازل کرد که هر گاه بشنوید افرادى آیات خدا را انکار و استهزا مى‌‏کنند، با آنها ننشینید تا به سخن دیگرى بپردازند! و گر نه، شما هم مثل آنان خواهید بود.
2. «وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی‏ آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فی‏ حَدیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ»؛ [2]هر گاه کسانى را دیدى که آیات ما را استهزا مى‌‏کنند، از آنها روى بگردان تا به سخن دیگرى بپردازند! و اگر شیطان از یاد تو ببرد، هرگز پس از یاد آمدن با این جمعیّت ستمگر منشین!
خداوند به پیامبر اسلام(ص) دستور داده است، اگر مشاهده کردی کسانى آیات قرآن را به تمسخر گرفته و نسبت به آن سخنان ناروا می‌گویند، از آنها دوری کن. بدیهی است که این حکم اختصاصى به پیامبر(ص) ندارد، بلکه یک دستور عمومى است که در شکل خطاب به پیامبر اسلام(ص) بیان شده است.
آیات مورد بحث این حکم اسلامى را تأکید می‌کند و به مسلمانان هشدار می‌دهد هنگامى که بشنوید افرادى نسبت به آیات قرآن کفر مى‌‏ورزند و استهزاء می‌کنند با آنها ننشینید تا از این کار صرف‌نظر کرده، به مسائل دیگرى بپردازند.
فلسفه آن هم کاملاً روشن است؛ زیرا این یک نوع مبارزه عملى به شکل منفى در برابر این‌گونه کارها است؛ زیرا اگر مسلمانان در مجالس آنها شرکت مى‌‏کردند، آنها براى انتقام گرفتن و ناراحت ساختن ایشان به سخنان باطل و نارواى خود ادامه مى‌‏دادند، اما هنگامى که با بى‌‏اعتنایى از کنار آنها بگذرند، طبعاً سکوت خواهند کرد و به مسائل دیگر خواهند پرداخت؛ چرا که تمام هدف آنها ناراحت ساختن پیامبر(ص) و مسلمانان بود.
این موضوع به اندازه‌‏اى اهمیت دارد که در آیه دوم اضافه می‌کند، اگر شیطان ترا به فراموشى افکند و با این‌گونه اشخاص سهواً همنشین شدى به مجرد این‌که متوجه موضوع شدی فوراً از آن مجلس برخیز و با این ستم‌کاران منشین.[3]
در روایات نیز در بیان یکی از مصادیق این آیات از امامان نقل شده است که مراد این آیات، آن است که هر گاه کسی حق را انکار کند و زبان خود را به مذمت ائمه(ع) بگشاید باید از او اجتناب نمود، هر جا و به هر نوع که باشد. بنابر این، مراد از «آیاتِ اللَّهِ» اهل ائمه(ع) هستند، چنانچه على بن ابراهیم روایت کرده که «آیات اللَّه هم الأئمة علیهم السلام».[4]
رسول خدا(ص) در این ارتباط فرمود: «من کان یؤمن باللَّه و الیوم الآخر فلا یجلس فی مجلس یسب فیه إمام أو یغتاب فیه مسلم»؛[5] کسی که به خدا و روز جزا ایمان داشته باشد، در مجلسی که در آن به امام ناسزا گفته می‌شود، یا غیبت مسلمانی صورت می‌گیرد نمی‌نشیند.
از امام رضا (ع) نیز در تفسیر آیه 140 سوره نساء آمده است: «إذا سمعت الرجل یجحد الحق و یکذب به و یقع فی أهله فقم من عنده و لا تقاعده»؛[6] هر گاه بشنوید که حق مورد انکار و تکذیب قرار مى‌‏گیرد و اهل مجلس به این کار سرگرم هستند، از آن مجلس برخیزید.
برای آگاهی بیشتر: پاسخ‌های 27144 و 40206 را مطالعه کنید.
 

[1]. نساء، 140.
[2]. انعام، 68.
[3]. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏4، ص 172؛ ج ‏5، ص 289، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[4]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج ‏1، ص 156، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
[5]. همان، ص 204.
[6]. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق، مصحح، رسولی محلاتی، هاشم، ج ‏1، ص 281، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، 1380ق.

www.islamquest.net

Hamid Kamanbedast