ROSHANGARAN

ROSHANGARAN

امیرالمؤمنین علی(ع) : اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند ؛ اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند؛ اگر گوش شنوا دارید حق را به گوشتان خواندند.

نویسندگان

پرسش : نسبت جمعیت شیعه به جمعیت مردمان کره زمین شاید هفتاد به یک باشد و همه نیز خود را محق می‌دانند. آیا ساده لوحانه نیست که ما خود را منتخب خدا بدانیم.

پاسخ :


ما اسلام و تشیع را حق می‌دانیم و سعی می‌کنیم حق‌گرا باشیم، نه این که الزاماً خود را منتخب خدا بدانیم، چرا که حالا معلوم نیست که خود ما چقدر مسلمان و شیعه باشیم.

بدیهی است که اگر «حق» تعریفی نداشته باشد و برای تشخیص آن نیز ملاک و معیاری وجود نداشته باشد، همین وضعیت پیش می‌آید و هر کسی خود را محق می‌خواند و اگر داوری و قضاوت لازم آید نیز ملاک‌های باطل محک تشخیص حق می‌شوند، ملاک‌هایی چون قدرت و اکثریت.

اگر به اندیشه‌های غربی توجهی کنید، همیشه چه به صورت مستقیم و چه غیر مستقیم «قدرت» را ملاک «حقانیت» بر شمرده‌اند – همیشه حق با کسی است که دارای قدرت بیشتری است و می‌تواند خواسته‌اش را با زور محقق و نظرش را با زور القا نماید. البته تا نیم قرن پیش که به نفع‌شان بود، «اکثریت» را ملاک تشخیص «حقانیت» قرار داده بودند، اما از دوره‌ای که احساس کردند اکثریت در کشور خودشان و بالتبع اکثریت در جهان با صاحبان «قدرت»، سیاست‌ها و عملکردهای‌شان مخالف هستند، مدعی شده‌اند که دیگر «اکثریت» ملاک نیست و اساساً اکثریت نا مطلع نباید بیایند در یک امر تخصصی شرکت کرده و نظر بدهند، به ویژه در عرصه سیاست، ثروت  و قدرت.

 

 

Hamid Kamanbedast

پرسش : چرا ابلیس با آن که در ملکوت بود و حقایقی از جبروت الهی را می‌دانست و می‌دید، نافرمانی کرد و حال آن که علم ما بسیار کم و گاه در حد نقل قول دیگران است؟

پاسخ :


همین خود درس بزرگی است تا بدانیم «انسان به طرف آن چه دوست دارد می‌رود، نه آن چه می‌داند».

انسان نیز در این رفتار فرقی با ابلیس ندارد و حتماً لازم نیست که جلوه‌هایی از اولوهیت، ربوبیت و جبروت الهی را در عالم دیگری ببیند. در همین عالم ماده نیز می‌بیند و اگر کمی تعمق و تأمل کند، لایه‌های درونی نیز برایش مکشوف می‌گردد، اما روی بر می‌گرداند و به دنبال نفس می‌رود.

یکی به اندازه یک چوپان یا کشاورز خورشید را می‌شناسد و یکی به اندازه یک دانشمند فیزیک و یکی هم ممکن است با جهالتی که دارد، اصلاً با خورشید قهر کند و برود در یک غاری زندگی کند [هر چند که از فواید خورشید خواسته یا نخواسته بهره‌مند می‌گردد].

اما، این شناخت‌ها، با تمامی تفاوت مراتب‌شان، به هیچ وجه سبب نمی‌شوند تا انسان به سوی آنها برود یا نرود. بلکه هر کسی سراغ آن چه می‌رود که آن را دوست دارد. به قول عرفا: «محبّ مایل به لقا و وصال محبوب است»، لذا «محبّت انگیزه و هدف حرکت است و نه صرف شناخت».

Hamid Kamanbedast

پرسش : در کدام بخش و کدام صفحه انجیل به حضرت محمد (ص) بشارت داده است؟ آیا در تورات بشارت به حضرت عیسی (ع) بوده است؟ در صورت پاسخ مثبت آیا در تورات فعلی، چنین بشارتی وجود دارد؟

پاسخ :


وقتی می‌توانیم بپرسیم: «در کدام بخش و کدام صفحه»ی انجیل یا تورات، که این دو کتاب در اختیار باشد و امکان رجوع و تطبیق وجود داشته باشد. [و البته نسبت به سایر کتب و منابع نیز همین‌طور است].

بی‌تردید حضرات موسی و عیسی سلام الله علیهما، هر دو از پیامبران اولی العزم الهی و صاحب کتاب و شریعت بوده‌اند و یقیناً تورات و انجیل کتاب‌های آسمانی نازل شده به آنها بوده‌ است و هر پیامبری به نبی و انجام پس از خود بشارت داده است.

الف - اما ما امروز توراتی در اختیار داریم که در آن خداوند به موجودی مانند انسان تشبیه شده است (سفر پیدایش، فصل 5، آیه 1) – چون مثل انسان است، تصمیم می گیرد از آسمان به زمین بیاید و قدمی بزند و مدّتی را در محلّی از زمین ساکن شود (سفر پیدایش، فصل 18، آیه 1 تا 8) - چون با زمین آشنا نیست، گاهی در تشخیص خانه مومنان از کفار دچار اشتباه می‌شود (سفر خروج، فصل 12، آیه 12، 13) – به خاطر ندانستن‌ها دچار لغزش‌های زیادی می‌شود که از آن پشیمان شده و مدتی را در اندوه بسر می‌برد (سموئیل اوّل، فصل 15، آیه 10 و 11) - چون با آداب زندگی اجتماعی آشنا نیست گاهی عهد می‌شکند (سفر پیدایش، فصل 3، آیه 1 تا 6) - دروغ می‌گوید، در حالی که مار از او راستگوتر است (سفر پیدایش، فصل 3، آیه 1 تا 6) - گاهی نیز هوس کُشتی به سرش می‌زند و با حضرت داود یا سایر انبیایش کُشتی می‌گیرد و اغلب شکست هم می‌خورد! (سفر پیدایش، فصل 32، آیه 24 تا 31) و ... .

Hamid Kamanbedast

پرسش :بسیار مطرح می‌کنند که علت مسلمانی ملت ایران، حمله اعراب به ایران است! پاسخ استدلالی شما چیست؟

پاسخ :

 

اگر چه آنان که چنین اتهامی به فهم و شعور ملت ما وارد می‌کنند باید خود دلیلی بر اثبات مدعای توهین آمیز خود بیاورند، و لابد خودشان ایرانی نیستند که این جنگ در آنها اثر مشابه نگذاشته و مسلمان نشده و با آن مخالفت می‌کنند! اما پاسخ استدلالی لازم به شرح ذیل ایفاد می‌گردد:

هر موجودیتی، برای پیدایش و سپس تداوم بقایش به دو «علت» نیاز دارد: الف – علت به وجود آورنده (علت محدثه) و ب - علت نگه‌دارنده (علت مبقیه). لذا اگر پدیده‌ای به علتی به وجود بیاید، آن علت دلیلی برای بقای آن نیست، مگر آن که علل نگه‌دارنده نیز وجود داشته باشد. مثلاً اگر مهندس و معمار و بنا و کارگر و مصالح، از علل به وجود آورنده‌ (محدثه) یک بنا باشند، دلیل نیست که آن بنا طی ده‌ها یا صدها سال باقی بماند، مگر آن که از علل نگه‌دارنده (مبقیه) مانند: زیر سازی محکم، کیفیت مصالح، شرایط مناسب جوی و ... نیز برخوردار باشد.

Hamid Kamanbedast

پرسش : وقت دعا فکر می‌کنم، خدا همه چیز را آفریده و به خودمان واگذار کرده است و دعا یا توکل تلقیناتی است برای فریب خودمان؟

پاسخ :


آیا این گمان خطا خودش یک تلقین کاذب نیست؟ به کدام یا به چه استدلال عقلانی و منطقی‌ای مبتنی و متکی است؟
دقت شود، اگر کسی اعتقادی به خدا نداشته باشد، نباید اصلاً در خصوص توکل، توسل، دعا و ... که به خدا و فعل خدا و چگونگی ارتباط انسان با خدا بر می‌گردد، تفحص و بحث کند، چرا که اصل را قبول ندارد تا فرع متعلق به آن را قبول داشته باشد یا مورد تفکر و بحث قرار دهد و باید تحقیق و تفکر خود را از نقطه‌ی دیگری آغاز نماید. اما اگر کسی خدا را قبول داشته باشد، با شناختی که از خالق علیم، حکیم و قادر دارد، می‌فهمد که آفریدن جهان و رها کردن آن، کاری عبث و غیر حکیمانه است و چنین کارهایی از خدا صادر نمی‌گردد و او منزه (سبحان) از این نقص‌ها می‌باشد. لذا هم خلق کرده و هم «ربوبیّت» می‌نماید. چنان چه فرمود:

«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ * فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ» (المؤمنون، 115 و 116)
ترجمه: آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده ‏ایم و اینکه شما به سوى ما بازگردانیده نمى‏شوید * پس والاست‏ خدا فرمانرواى برحق خدایى جز او نیست [اوست] پروردگار عرش گران‌مایه.

Hamid Kamanbedast

پرسش : هم گفته می‌شود که خدا هر که را بیشتر دوست داشته باشد، بیشتر سختی می‌دهد و هم گفته می‌شود که همه مصائب از خود انسان است و خدا برای کسی بد نمی‌خواهد؟ این دوگانگی چگونه توجیه می‌شود؟

پاسخ :


یکی از مشکلات ما در فهم درست و دقیق آیات قرآن کریم و آموزه‌های اولیاء الله این است که غالباً نه تنها با فرهنگ قرآنی و روایی آشنایی نداریم، بلکه حتی گاه معنای کلمات و واژه‌ها را درست نمی‌دانیم و در نتیجه بسیاری از آنها را به معانی یا مفاهیمی که در فرهنگ و ادبیات خودمان رایج شده است معنا می‌کنیم و در نتیجه دچار مشکل می‌شویم؟
مثلاً اگر سؤال کنیم معنای کلمه «بلاء» چیست؟ می‌گویند: «آزمایش». حال اگر بپرسیم: معنای کلمه «امتحان» چیست؟ باز می‌گویند: «آزمایش» و اگر بپرسید: پس معنای کلمه «فتنه» چیست؟ باز هم می‌گویند: «آزمایش».
بدیهی است که در اینجا سؤال ایجاد می‌شود که پس فرق آنها چیست؟ بالاخره هر سه واژه در قرآن کریم به کار رفته است و اگر هر سه یک معنا داشت، خوب یکی از آنها استعمال می‌شد. و همین‌طور است معنا، مفهوم و استنباط ما از واژگانی چون «مصیبت و بلا».

الف – بلا الزاماً بد نیست:
- در یک آیه کلمه «بلا» به معنای امتحان آمده و تأکید دارد که هم اعمال خوب بلا (امتحان) است و هم اعمام بد؛ هم خوشی بلا و امتحان است و هم ناخوشی:

«وَ قَطَّعْنَاهُمْ فِی الأَرْضِ أُمَمًا مِّنْهُمُ الصَّالِحُونَ و َمِنْهُمْ دُونَ ذَلِکَ وَ بَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَ السَّیِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» (الأعراف، 168)
ترجمه: و آنان را در زمین به صورت گروه‏هایى پراکنده ساختیم برخى از آنان درستکارند و برخى از آنان جز اینند و آنها را به خوشی‌ها و ناخوشی‌ها آزمودیم باشد که ایشان بازگردند.

 

Hamid Kamanbedast

پرسش : اگر مقدرات سال آینده در شب قدر رقم می‌خورد، پس تکلیف اختیار انسان در طی سال چه می‌شود؟

پاسخ :


همین سؤال به شکل دیگر : «با توجه به این که مقدرات سال در شب قدر رقم می خورد پس چه حاجتی به تلاش و دعای ما در طول سال است؟»

لازم است ابتدا بدانیم که «قدر» یعنی چه و تعریف درستی از آن داشته باشیم و بدانیم تفاوت «قضا و قدر» چیست؟

الف - «قدر» به معنای «اندازه و اندازه‌گیری» است. همان طور که ما نیز در محاوره‌ی روزمره  می‌پرسیم: طول یا عرض این شیء چه قدر است؟ قیمت آن چه قدر است؟ وزن آن چه قدر است؟ تحصیلات وی چقدر است؟ یا فلان عمل نیک چه قدر ثواب دارد ...؟ چنان چه امام رضا علیه‌السلام در تعریف قدر می‌فرمایند: «هندسة شی ء من طول و العرض و البقاء – یعنی: اندازه هر چیز اعم از طول و عرض و بقا» (بحارالانوار، ج 5، ص 122).

Hamid Kamanbedast

امربه معروف و نهی ازمنکر

نقش هر مسلمان در تعیین سرنوشت جامعه و تعهدی که باید در پذیرش مسؤولیت های اجتماعی داشته باشد، ایجاب می کند که او ناظر و مراقب همه اموری باشد که پیرامون وی اتفاق می افتد. این مطلب در فقه اسلامی تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر مطرح شده و از مهم ترین مبانی تفکر سیاسی یک مسلمان به شمار می رود؛ چنان که از مهم ترین فرایضی است که وجوب کفایی آن ضروری دین شناخته شده و ضامن بقای اسلام است.[1]
قرآن کریم در بیان صفات ممتاز مؤمنان می فرماید:
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»[2]
مردان و زنان با ایمان ولی (و یار و یاور) یکدیگرند، امربه معروف و نهی ازمنکر می کنند، نماز را برپا می دارند و زکات را می پردازند و خدا و رسولش را اطاعت می کنند.
به موجب این آیه، افراد مؤمن به سرنوشت یکدیگر علاقمند بوده و به منزله یک پیکر می باشند. پیوند سرنوشت ها موجب می شود که تخلف و انحراف یک فرد، در کل جامعه تأثیر بگذارد؛ چنان که یک بیماری واگیر در صورتی که معالجه نگردد، از فرد به جامعه سرایت نموده و سلامت آن را به خطر می اندازد.
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ در این زمینه می فرماید:
یک انسان گنهکار در میان مردم، همانند فرد ناآگاهی است که با گروهی سوار کشتی شده و آن گاه که کشتی در وسط دریا قرار می گیرد، تبری برداشته و به سوراخ نمودن جایگاه خود می پردازد، هر کسی به او اعتراض می کند او در پاسخ می گوید: من در سهم خودم تصرف می کنم؛ به یقین این یک حرف احمقانه است. اگر دیگران او را از این عمل خطرناک باز ندارند، طولی نمی کشد که همگی غرق می شوند.[3]
معروف و منکر که دو مفهوم متقابلند، در لغت به معنای شناخته شده و ناشناخته می باشند؛[4] و در اصطلاح کارهایی که نیکی یا زشتی آن ها توسط عقل یا شرع، شناخته شده باشند، به ترتیب معروف و منکر نامیده می شوند.[5]
به کارگیری لفظ معروف و منکر در امور مربوط به بایدها و نبایدهای دین، بدین لحاظ است که فطرت پاک انسانی با کارهای معروف آشنا و مأنوس و با زشتی ها و امور ناپسند، بیگانه و نامأنوس است.
بنابراین معروف ومنکر قلمرو وسیعی دارد و در محدوده عبادات یا یک سری از گناهان کبیره نمی گنجند. معروف شامل امور اعتقادی، اخلاقی، عبادی، حقوقی، اقتصادی، ‌نظامی (همانند مرزداری و پیکار در راه خدا) سیاسی (مثل حضور در صحنه های انقلاب اسلامی و حفظ دستاوردهای آن) و امور فرهنگی می شود و منکر نیز شامل منکرات اعتقادی، عبادی، اخلاقی، اقتصادی (مانند کم فروشی و احتکار)، سیاسی (همانند جاسوسی و کمک به ضدانقلاب)، نظامی (نظیر فرار از جبهه و جنگ، عدم رعایت سلسله مراتب فرماندهی) و... می شود در مجموع می توان از معروف و منکر، به ارزش ها و ضد ارزش ها تعبیر نمود.
شرایط وجوب امربه معروف و نهی ازمنکر
Hamid Kamanbedast

موقعیت خلیج فارس

دریای پارس (به زبان فارسی و به عربی الخلیج الفارسی) در 24 تا 30 درجه و 30 دقیقه عرض شمالی و 48 تا 56 درجه و 25 دقیقه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار دارد .دریای پارس امروزی بخش کوچکی از گستره آبی پهناوری است که در روزگاران قدیم دریای پارس نامیده می­شد زیرا در گذشته دریای پترس تمامی دریای مکران (عمان ) و بخشی از اقیانوس هند را تا حدود رود سند در بر می­گرفته است.

دریای پارس امروزه به آبراهی تلقی می شود که در امتداد دریای مکران (عمان) قرار گرفته و با کشورهای باستانی ایران و کشورهای عربی عربستان ، کویت ، قطر ، امارات ، بحرین ،عمان و عراق مرز آبی مشترک دارد . از آنجایی که از یک سوی ایران بیشترین مرز مشترک آبی را در دریای پارس دارد  و از سوی دیگر در تشکیل تمدن باستانی این منطقه نقش اصلی را ایفا کرده است و همچنین در طول تاریخ کنترل و فرامانروایی دریای پارس نزد ایرانیان بوده است ، از این روی ایران به عنوان میراث دار اصلی این منطقه محسوب می شود و بارزترین مشخصه آن نیز نام این پهنه آبی است که به نام ایرانیان در طول سه هزار سال گذشته ثبت شده است . متاسفانه کشورهای حوزه جنوبی دریای پارس مانند (بحرین،قطر،کویت،امارات متحده عربی...) اکثرا قراردادی ، کوچک و جدید التاسیس هستند و مرزهای کشورشان بوسیله اراده و خواست کشورهای استعماری جهان تقسیم بندی شده است که حتی توان دفاع از خود را نیز ندارند. هیچ پژوهشگری در کتابهای تاریخی خاورمیانه نامی از کشورهایی مانند قطر – امارات – کویت و... نمیتواند پیدا کند . تنها از بحرین در کتابهای تاریخی چند بار نام برده شده است که آنهم به دلیل این می باشد که بحرین بخشی از سرزمین ایران و تمدن کهن بوده است و مردمانش فارسی و عربی زبان می بوده اند و طی چند دهه گذشته به خواست استعمار انگلستان از ایران تجزیه شده است . از این جهت کنترل و نقش کلیدی این دریای بزرگ و استراتژیک از گذشته در اختیار ملت و دولت ایران قرار داشته و در آینده نیز بدون شک خواهد بود .

 دریای پارس از شرق از طریق تنگه هرمز و دریای مکران (عمان)  به اقیانوس هند راه دارد و از غرب به رودخانه اروندرود در خوزستان ایران که حاصل پیوند دو رودخانه دجله و فرات در عراق و الحاق رود کارون در ایران به آن است ختم می شودطول دریای پارس از تنگه هرمز تا آخرین نقطه پیشروی آن در جانب مغرب حدود 805 کیلومتر است .

آب و هوا , عمق  , طول و عرض جغرافیایی دریای پارس

دریای پارس به عنوان گرمترین پهنه آبی دنیا شناخته شده است و از نظر آب وهوایی شرایط خشک و نیمه استوایی دارد، عریض ترین بخش آن 180 مایل است و عمیق ترین نقطه آن 93 متر در 15 کیلومتری تنب بزرگ ، و کم عمق ترین بخش آن در غرب بین 10تا 30 متر است . عمق کم دریای پارس باعث شده است که خشکی مرتب بدرون دریا پیشروی نماید . در عین شوری زیاد آب، 200 چشمه آب شیرین در کف و 25 چشمه کاملاً شیرین در سواحل این دریا جریان دارد که همگی از کوههای زاگرس یا پارس ایران سرچشمه می گیرند، اروند، کارون، دیاله، زاب، جراحی، مند، دالکی و میناب بزرگترین و پر آب ترین رودهایی هستند که به دریای پارس می ریزند. گرمای هوا گاهی در تابستان 50 درجه و برودت آن در زمستان تا 3 درجه گزارش شده است. بنادر کیش، بندرعباس،خرمشهر، دبی، شارجه، ابوظبی، کویت، بحرین، دوحه ، و بصره، دریای پارس را به قطب اقتصادی و توریستی جهان تبدیل کرده است. دریای پارس از نظر ژیوپلتیک، استراتژیک، انرژی و همچنین تاریخ و تمدن، یک پهنه آبی مهم و منحصر به فرد در کل جهان محسوب می شود. به طوریکه چشم طمع کشورهای سودجوی جهان که فاقد پشتوانه فرهنگی و تمدنی هستند و با قدرت نامشروع خود بر بسیاری کشورهای جهان و بخصوص عربی منطقه خاورمیانه حکرمانی میکنند همیشه به این نقظه معطوف بوده است . کشفیات باستان شناسی سالهای اخیر در دو طرف سواحل شمالی و جنوبی دریای پارس ثابت می کند که این پهنه آبی یکی از مهمترین و شاید اولین مرکز سکونت انسانها است و گهواره و مرکز تبادل تمدنهای زیادی مانند ایلامی، سومری، آکدی، آشوری، بابلی، مادی، پارسی، یونانی، اسلامی و... بوده است . به طور نمونه منطقه جیرفت در شهر کرمان ایران به قدمتی بالغ بر شش هزار سال شهرنشینی و تمدن مکتوب شهرت جهانی دارد که دریای پارس پل ارتباطی این شهر محسوب میشده است.

دریای پارس امروزه با وسعتی در حدود 237473 کیلومتر مربع (اندازه گیری شده توسط مدیریت هیدروگرافی سازمان جغرافیایی ایران، سال 1386)  پس از خلیج مکزیکو و خلیج هودسن سومین خلیج بزرگ جهان محسوب می‌شود.

دریای پارس با توجه به آنکه به اقیانوس هند راه دارد و به دریای مکران نیز متصل است با اینحال از کم عمق ترین دریاها (که 93 متر بیشترین عمق آن میباشد) محسوب می شود و در ردیف دریاهای بالتیک و خلیج هودسن قرار دارد . این در حالی که عمق دریای مکران در برخی نقاط به 3000 متر نیز می رسد و عمق دریای سرخ هم از 1000 بیشتر است . میانگین ژرفای دریای پارس 30 متر است. این پهنه آبی قدیمی ترین دریایی است که بشر آن را می شناخته است بر پایه نقشه های تکتونیک دریای پارس جزء کانونهای زلزله خیز ایران است دانشنامه بریتانیکا در این خصوص نوشته است " آخرین حرکتی که دریای پارس در معرض آن قرار داشته و دارد عبارت است از بالا آمدن تدریجی است زلزله در دریای پارس و گاهی بسیار شدید است.

ژئومورفولوژی خلیج فارس Geomorphology

از نظر ریخت شناسی ، دریای پارس نامتقارن و شیب ساحل جنوبی آن آرام تر از ساحل شمالی است. به عبارت دیگر ، محور طولی دریای پارس آن را به دو قسمت تقسیم می کنند یکی تک شیب پایدار جنوبی که پیش بوم سپر عربستان است و شیب بسیار آرام دارد و دیگری بخش ناپایدار شمالی است که قسمتی از رشته کوههای چین خورده زاگرس و تغییرات شیب آن 175 سانتی متر در هر کیلومتر است. کرانه جنوبی دریای پارس ، به ویژه در شرق شبه جزیره قطر ، منطقه وسیع و کم عمقی (10 تا 20 متر) است که به طور عمده با ریخت شناسی بست، محیط تبخیری و منطقه جزر و مدی مشخص است.

   
   

این دریا ، از رسوبات سخت و بلند با اشکال خطی ساخته شده و با واسطه یک دشت ساحلی باریک ، با دریا در ارتباط استمنطقه کم شیب کرانه جنوبی و دریای کم ژرفای آن باتاقدیس هایی با یالهای کم شیب با روند شمالی به جنوبی تا شما شرقی- به جنوب غربی ، اغلب میدان های نفتی بزرگی را می سازند. تاقدیس های قطر، رودخان و بحرین اغلب چهرههای توپوگرافی Topography  کم شیبی را تشکیل داده اند که با سیستم های گسلی کنترل می شوند. از سوی دیگر ، کرانه شمالی دریای پارس، کرانه ای کوهستانی با روند شمال غربی است که پشته های تاقدیسی با بلندی بیش از 1500 متر هستند. به همین دلیل ، ساختارهای کرانه شمالی ، از دیدگاه هندسی ، با آنچه که در کرانه جنوبی است، تفاوت دارد.برخورد ساختارهای کرانه غربی و رشته کوه زاگرس ، توپوگرافی زیر دریایی دریای پارس را تشکیل می دهد. گرچه شیب بستر بسیار آرام است، ولی حدود 20 جزیره و تعدادی پشته هایکوتاه و بلند زیردریایی در آن وجود دارد که بی هنجاریهای توپوگرافی را تشکبیل می دهند. جزایر ایرانی دریای پارس به صورت پشته های کشیده و موازی ساحل و یا کم و بیش دایره ای شکل هستند. از گروه نخست ، قشم و کیش را می توان نام برد که در واقع دنباله زاگرس بوده و بر اثر بالا آمدن سطح آب به صورت جزیره درآمده اند. ولی جزایر گرد مانند هرمز ، ابوموسی و... گنبدهای نمکی سری هرمز هستند. سطح جزایر دریای پارس ، از رسوبات تخریبی و مارن تشکیل شده که کم و بیش صدف دارند. خاک آنها شور و یا گچ دار است و به همین دلیل رشد گیاهان ، محدود به انواع خاص است.

www.persiangulfstudies.com


Hamid Kamanbedast

چرا امام زمان (عج) می‌آید که انتقام یک بانو را بعد از هزار سال بگیرد؟ 2- چرا امام زمان (عج) می‌آید که انتقام کشتار عاشورا را از نسل‌های بعدی بگیرد؟ و دو سوم مردم جهان را بکشد؟


 دقت کنید که ایجاد کنندگان اعوجاج در اذهان عمومی و اعتقادات، الزاماً یک گزاره‌ی غلط را به صورت شفاف بیان نمی‌دارند که همگان به خطای آن پی‌ببرند، بلکه اغلب نکته انحرافی خود را در قالب «سؤال» القا می‌کنند و هیچ کاری هم با پاسخ‌اش ندارد.

در این روش، ابتدا یک قضیه به صورت غلط مطرح می‌شود – سپس راجع به آن در قالب سؤال یا گزاره، حکم غلط صادر می‌شود و سپس همان قضیه و حکم نادرست، به چالش کشانده می‌شود.

* – چه کسی گفته است که امام زمان علیه السلام، فقط برای این می‌آیند که انتقام ظلم‌های اِعمال شده به یک بانوی بزرگوار را بگیرند؟!

* – چه کسی گفته که امام زمان علیه السلام برای این می‌آیند که انتقام کربلا را نسل‌های قرون بعدی بگیرند؟

*** – پس چرا باید حکمت، فلسفه و علت قیام حضرت حجّت علیه السلام، اینگونه مطرح شود که با چنین چون و چرایی‌هایی مواجه گردد؟!

نکته:

یک – اگر چه اجرای عدالت حق است – قصاص مجرم حق است – وصی و صاحب دم، حق قصاص دارد و ...، اما چرا بیان می‌شود که ظهور و قیام ایشان فقط به همین علت است؟

دو – هم کسانی که به حضرت فاطمة الزهراء علیهاالسلام ظلم کردند و هم کسانی که به سیدالشهداء علیه السلام ظلم کردند و هم آنان که به سایر اهل بیت علیهم السلام ظلم کردند، همگی مُرده‌اند و اکنون دچار شدیدترین عذاب‌های الهی هستند؛ باز گشت دادن آنها به دنیا، خودش نوعی تخفیف می‌شود، چرا که هیچ عذابی در دنیا، مانند لحظه‌ای از عذاب اخروی نمی‌باشد [اگر رجعت و قصاصی هم برای برخی هست، برای اتمام حجّت به دیگران می‌باشد] – پس "انتقام" به این معنا، چه معنا و مفهومی دارد؟ و انتقام ظلم و جور آنها از دیگران، چه جایگاهی در نظام عدل الهی دارد؟!

انتقام و منتقم:

"مُنتَقِم = انتقام گیرنده"، از نام‌های خداوند متعال می‌باشد؛ اما «انتقام» یعنی چه، که از صفات افعالی خدا و بالتبع خلیفه‌ی او می‌باشد؟

واژه انتقام که از ماده نَقم (نقمت) گرفته شده به معنای انکار چیزی با زبان یا عقوبت در عمل می‌باشد (مفردات راغب اصفهانی ذیل واژه نقم) و هم چنین به معنای اکراه (صحاح اللغه) و شدت کراهت (المصباح) به کار رفته است. اما به زبان ساده می‌توان این طور تعریف کرد که وقتی خدا [که منعم است] نعمتی می‌دهد و بنده یا بندگان آن نعمت را ضایع می‌کنند؛ خدا «نقمت» را به جای نعمت برای‌شان جایگزین می‌نماید، یعنی دچار گرفتاری، بدبختی، مشکلات و سختی‌های طاقت فرسا شده و بالاخره هلاک می‌گردند. این انتقام است.

چرایی ظهور و قیام حضرت مهدی علیه السلام در قرآن:

الف – چرایی ظهور و قیام ایشان، برای این است که خداوند متعال، نور هدایت را بدون انقطاع قرار داده است و هر چه کفار سعی کنند که این نور را خاموش کنند، موفق نمی‌شوند؛ و هر چه مشرکین (با ظلم، ترور و قتل فیزیکی) سعی می‌کنند تا نور خدا را خاموش کنند، نه تنها موفق نمی‌شوند، بلکه خدا نورش را کامل و تمام می‌گرداند، اگر چه کفار و مشرکین را خوش نیاید.

«یُرِیدُونَ أَن یُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ» (التوبة، 32)

ترجمه: مى‏خواهند نور خدا را با سخنان خویش خاموش کنند، ولى خداوند نمى‏گذارد، تا نور خود را کامل کند، هر چند کافران را خوش نیاید.

ب - چرایی ظهور و قیام ایشان، برای این است که اراده و مشیّت حکیمانه خداوند سبحان بر این قرار گرفته است که ضعیف نگاه داشته شدگان (در رأس آنها اهل بیت علیهم اسلام)، نه در یک شهر یا کشور، بلکه در روی زمین، جایگزین ظالم‌ها شوند. کسانی که از همان ابتدا، حق حاکمیت با آنان بود و اگر این حق ضایع و غصب نمی‌شد، جامعه بشری با این مشکلات و موانع رشد و کمال مواجه نمی‌گردید:

«وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ» (الأنبیاء، 105)

ترجمه: و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.

ج – ظهور و قیام ایشان برای آن است که تمامی وعده‌های خدا به مؤمنین و نیز وعیدهای خدا به کفار، مشرکین و ظالمین، محقق گردد. و هر انتظاری، برای هر کمالی، به پایان رسد.

«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (النّور، 55)

ترجمه: خدا به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد همان گونه که کسانى را که پیش از آنان بودند جانشین [خود] قرار داد، و آن دینى را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند، و بیمشان را به ایمنى مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت کنند و چیزى را با من شریک نگردانند، و هر کس پس از آن به کفر گراید آنانند که نافرمانند.

Hamid Kamanbedast