پرسش : نسبت جمعیت شیعه به جمعیت مردمان کره زمین شاید هفتاد به یک باشد و همه نیز خود را محق میدانند. آیا ساده لوحانه نیست که ما خود را منتخب خدا بدانیم.
پاسخ :
ما اسلام و تشیع را حق میدانیم و سعی میکنیم حقگرا باشیم، نه این که الزاماً خود را منتخب خدا بدانیم، چرا که حالا معلوم نیست که خود ما چقدر مسلمان و شیعه باشیم.
بدیهی است که اگر «حق» تعریفی نداشته باشد و برای تشخیص آن نیز ملاک و معیاری وجود نداشته باشد، همین وضعیت پیش میآید و هر کسی خود را محق میخواند و اگر داوری و قضاوت لازم آید نیز ملاکهای باطل محک تشخیص حق میشوند، ملاکهایی چون قدرت و اکثریت.
اگر به اندیشههای غربی توجهی کنید، همیشه چه به صورت مستقیم و چه غیر مستقیم «قدرت» را ملاک «حقانیت» بر شمردهاند – همیشه حق با کسی است که دارای قدرت بیشتری است و میتواند خواستهاش را با زور محقق و نظرش را با زور القا نماید. البته تا نیم قرن پیش که به نفعشان بود، «اکثریت» را ملاک تشخیص «حقانیت» قرار داده بودند، اما از دورهای که احساس کردند اکثریت در کشور خودشان و بالتبع اکثریت در جهان با صاحبان «قدرت»، سیاستها و عملکردهایشان مخالف هستند، مدعی شدهاند که دیگر «اکثریت» ملاک نیست و اساساً اکثریت نا مطلع نباید بیایند در یک امر تخصصی شرکت کرده و نظر بدهند، به ویژه در عرصه سیاست، ثروت و قدرت.
نگاه شمارشی به حقانیت، [مثل یک به هفتاد بودن شیعیان]، همین ملاک قرار دادن اکثریت، برای شناخت «حق، حقانیت و محق بودن» است که البته ملاک باطلی است.
پیامبران وقتی آمدند، یک نفر بودند در مقابل جمعیتی کافر؛ جمعیتی که خود را به حق میدانستند و به همین اکثریت اولاد و قوم و نیز قدرت و ثروت استناد میکردند؛ پس آیا انبیا نباید این اکثریت جاهل را به نور علم دعوت میکردند؟!
معلم وقتی سر کلاس میرود، فقط یک نفر است در مقابل دهها دانشآموز بیسواد که همه در دنیای خود زندگی میکنند و خود را محق میدانند، پس تدریس نکند و تعلیم ندهد.
در حوادث تاریخی نیز اغلب اکثریت با کفار و ظالمین بوده است. در کربلا 72 نفر در مقابل سی هزار نفر در همان میدان و صدها هزار نفر دیگر در مکه، مدینه و شامات بودند که شاید نسبتشان از یک به هفتاد هم کمتر میشد. اگر این عده فقط با سپاه دشمن در همان کربلا مقایسه شود، یک به حدوداً 416 نفر است و اگر با جامعه اسلامی منحرف شده که به معاویه و یزید امیرالمؤمنین میگفتند مقایسه شوند، نسبتشان از یک به ده هزار نیز بیشتر میشود. حال آیا میتوان گفت که حق با یزید و یزیدیان بوده است.
از این رو ما معتقدیم که «حق» تعریف مشخصی دارد و حتماً باید منطبق با حقیقت هستی باشد و نه نظر شخصی و ملاک تشخیص هم دارد که ابتدا «عقل» است. اثبات حقانیت وحی، حقانیت اسلام، حقانیت تشیع نیز با همان «عقل» صورت میپذیرد و اگر کسی میخواهد تکذیب کند نیز باید دلیل عقلی بیاورد، نه این که تعداد موافقان خود را بشمارد. این منطق مورد قبول عقل نیست.
امروزه امریکا معتقد است که کشوری چون ایران باید مانند کشورهای دیگر تحت سیطره و سلطه امریکا باشد. جمعیت ایران 75 میلیون و امریکا نزدیک به 400 میلیون است، آیا آنها در این استکبار محق هستند؟! پس ساده لوحانه این است که کثرت جمعیت را ملاک حق و حقانیت قرار دهیم، هم چنان که عاقلانه نیست اگر ثروت و قدرت را تعریف و ملاک حقانیت قرار دهیم.