ROSHANGARAN

ROSHANGARAN

امیرالمؤمنین علی(ع) : اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند ؛ اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند؛ اگر گوش شنوا دارید حق را به گوشتان خواندند.

نویسندگان

بر اساس قرآن، نماز انسان را از فحشاء و منکر بازمی‌‌دارد؛ پس چرا با آن‌که نماز می‌‌خوانیم، گناه هم می‌‌کنیم؟!

پاسخ اجمالی
این‌که قرآن کریم می‌فرماید نماز انسان را از فحشاء و منکر بازمی‌‌دارد، منظور این است که طبیعت نماز بازدارنده از فحشاء و منکر است؛ یعنی طبیعت نماز آن‌گونه است که انسان را از گناه بازمی‌دارد. البته بازدارى آن به نحو «اقتضاء» است، نه «علیت تامه» که هر کس نماز خواند، دیگر نتواند گناه کند.
نمازی که بنده، آن‌را در هر روز پنج بار با تمام آداب و شرایط به جا آورد و نسبت به آن اهتمام ورزد، طبعاً چنین نمازی با ارتکاب گناهان کبیره؛ مانند قتل نفس، خوردن مال ایتام، غیبت و تهمت، زنا و لواط و... سازش ندارد.
بنابر این، بازدارى از گناه اثر طبیعى نماز است؛ چون نماز توجه خاصى است از بنده به سوى خداى سبحان، اما این اثر تنها به مقدار اقتضاء است، نه علیت تامه، تا تخلف نپذیرد، و نمازگزار دیگر نتواند گناه کند. نه این‌گونه نیست، بلکه اثرش به مقدار اقتضاء است؛ یعنى اگر مانع و یا مزاحمى در بین نباشد نماز اثر خود را مى‌‏بخشد، و نمازگزار را از فحشاء بازمى‌‌دارد، ولى اگر مانع و یا مزاحمى جلوی اثر آن‌را گرفت، دیگر اثر نمى‌کند، در نتیجه نمازگزار آن کارى که انتظارش را از او ندارند مى‌کند.
البته باید توجه داشت که نماز دارای مراتب است؛ بنابراین اثری که به صورت اقتضاء بر آن مترتب می‌شود نیز دارای مراتب است؛ یعنی نماز و جلوگیری از گناه، مانند دو کفه ترازو هستند، هر وقت نمازگزار در نماز خود بیشتر به یاد خدا بود، کمتر گناه مى‌‏کند، و هر جا یاد خدا در نماز ضعیف ‌شود، و نمازگزار از حقیقت یاد خدا منصرف گردد، دچار گناه مى‌‏شود.
 
پاسخ تفصیلی

Hamid Kamanbedast

پرسش : در فضای مجازی مطالب بسیار زیادی یافت می‌شود که می‌گویند: "دین ما دین انسانیت است"، لطفا در مورد دین انسانیت توضیح دهید!

در فضای مجازی خیلی چیزها می‌نویسند، منتهی مهم و قابل توجه این است که نویسنده باید توضیح دهد، دلیل بیاورد، اثبات کند، سند و یا شاهدی اقامه کند ... . پس ما منظور نویسنده را نمی‌دانیم. خودش باید بگوید که "انسانیت" یعنی چه و منظورش از "دین انسانیت" کدام است؟

اما در هر حال، بدیهی است که "دین" برای "انسان" است و دینی می‌تواند کامل و سالم (اسلام) باشد که از یک سو با جامعیت کامل، تمامی شئون فردی و اجتماعی انسان را شامل گردد و از سویی دیگری منافاتی با "عقل و فطرت" نداشته باشد.

انسان، موجودی تک بُعدی و تک منظوره و یا تک سلولی نیست، بلکه بسیار پیچیده است. خداوند متعال که خالق انسان و جهان است، فرمود که او را در بهترین اندازه‌ها خلق کردم:

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» (التین، 4)

ترجمه: که به یقین ما انسان را در بهترین اعتدال و استقامت (در جسم و روان) آفریدیم. (قامت مستقیم، اعضاء متناسب، بشره ظاهر، مغز متفکر، روح قابل فضایل دادیم)

امیرالمؤمنین، امام علی علیه‌السلام، انسان را متذکر می‌شود که "گمان نکن جسم صغیری هستی، بلکه عالمی در تو پیچیده شده است"، از این رو ب انسان «عالَم صغیر» و حتی برخی «عالَم کبیر» می‌گویند.

انسان:

انسان روحی از عالَمِ اَمرِ الهی دارد - ملکوتی از عالم ملائک دارد - عقل و اختیاری دارد که حتی ملائک ندارند - ظرفیت و استعداد علمی او به قدری است که می‌تواند متعلم کلّ اسما و نشانه‌های الهی گردد (وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا) و به حقایقی از عِلم دست یابد که حتی از توان علمی ملائک نیز بالاتر است و لذا معلم ملائک شود – انسان فطرتی خداشناس، خداپرست و خدا جو دارد و عاشق آن هستی و کمال محض آفریده شده است – انسان می‌تواند امیدوار باشد به «لقاء الله» و نظر کند به «وجه الله» ... و به مقام خلیفة‌الله‌یی و مقام محمود برسد .. – از سوی دیگر، همین انسان، از بدنی کاملاً حیوانی برخوردار است و رویش‌های نباتی نیز دارد و از جمادی نیز بی‌بهره نیست.

بدن حیوانی، زندگی و حیات حیوانی دارد – بالتبع غرایز حیوانی دارد - بر اساس «شهوت و غضب» حرکت می‌کند، چنان چه روحش بر اساس «حبّ و بغض» حرکت می‌کند – میل (شهوت) به امنیت و حفظ سلامتِ تن، خوردن، نوشیدن، خوابیدن، جماع، تولید مثل، مسکن، مالکیت محیطی، قدرت فیزیکی ... و سایر شهوات از یک سو، و غضب (دشمنی) نسبت به هر تهدیدی که تمایلات و شهوات او را هدف بگیرد، از سویی دیگر. چنان که روحش عاشق خداست، عاشق کمال است، عاشق معرف و جمال است، عاشق وصال و لقا است (حبّ) و با هر چیزی یا هر شخصی که مزاحم رسیدن او شود، دشمنی دارد (بغض).

دین انسانیت:

پس انسان ممکن است یک سویه عمل کند. ممکن است به گمان میل به حیات اخروی، دنیایش را تلف کند و به آخرت نیز نرسد و ممکن است با توجه به «نفس حیوانی»، از روح و ملکوت خود که اصل وجودش است غافل شود، عقلش معیوب و قلبش محجوب گردد، و یک حیوان تمام عیار و بلکه بدتر گردد و خود را در مراتب وجود به جای "اعلی علیین" به "اسفل السافلین" بکشاند:

«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (الأعراف، 179)

ترجمه: و حقّا که ما بسیارى از جن و انس را (گویى) براى دوزخ آفریده‏ایم، زیرا که دل‏ها دارند ولى (حقایق را) بدان نمى‏فهمند، و چشم‏ها دارند ولى بدان (به عبرت) نمى‏نگرند و گوش‏ها دارند ولى بدان (معارف حقّه را) نمى‏شنوند آنها مانند چهارپایانند بلکه گمراه‏ترند (زیرا با داشتن استعداد رشد و تکامل، به راه باطل مى‏روند) و آنها همان غافلانند.

Hamid Kamanbedast

پرسش
علایم ظهور حضرت ولى عصر(عج) چیست؟
پاسخ اجمالی
بحث درباره علایم ظهور امام عصر(عج) مقداری پیچیده است و نیاز دارد که تمام روایات در موضوع مهدویت به صورت مبسوط بررسى شوند، اما اجمالاً از روایات استفاده می‌شود که علایم ظهور از یک جهت بر دو دسته‌اند:
یک. علایمى که به طور حتم پیش از ظهور واقع می‌شوند که عبارتند از: خروج سفیانى، خروج یمانى، صیحه آسمانى، قتل نفس زکیه، فرو رفتن لشکر سفیانى در بیابان و خروج دجّال.
دو. علایم و شواهد غیر حتمى که ممکن است واقع نشود و رخ ندهد.
به هر حال علایم ظهور را می‌توان به چهار دسته کلى تقسیم نمود:
الف. علایم اجتماعى: که به طور خلاصه نتیجه آن عبارت از سقوط تمدن بشرى است که در منجلاب فساد و پستی‌ها غرق شده است.
ب. علایم دینى و اعتقادى: که عبارت از تحریف و وارونه شدن دین الهى است.
ج. علایم طبیعى: مسائلى چون تغییر در جهان فلکى و...
د. علایم فردى و معجزه‌اى: مثل صیحه آسمانى، به شهادت رسیدن نفس زکیه و...
هر کدام از این عوامل و علایم دیگر مجموعه خاص خود را دارد که در روایات به تفصیل درباره آنها بحث شده است.
پاسخ تفصیلی
بحث درباره علایم ظهور کمى پیچیده و مشکل است؛ زیرا روایات متعددى در جوامع و کتاب‌هاى روایى شیعه و همچنین اهل سنت و حتى کتاب‌هاى آسمانى و ادیان پیش از اسلام؛ مثل مسیحیت، یهودیت، دین زرتشت و ادیان و مکاتب هندى در این‌باره آمده است که نیاز به مطالعه، جمع‌بندى و نقد و بررسى کامل دارد. گذشته از این، روایات باید از لحاظ سند و دلالت مورد دقت واقع شود.
 
Hamid Kamanbedast

آیا خود امام علی(ع) برای اثبات ولایت و امامت خویش به واقعه غدیر استدلال می‌کردند؟
پرسش
آیا حضرت امیر المؤمنین علی(ع) در جایی به واقعه غدیر استدلال کرده‌اند مبنی بر این‌که امامت از آن ایشان است؟ روایتی یا حدیثی که مورد قبول اجماع مسلمانان باشد. مفصلاً توضیح بفرمایید.

پاسخ اجمالی
جریان واقعه غدیر در منابع شیعه و سنی به تواتر نقل شده است.[1] در همین راستا روایاتی نقل شده است که خود امام علی(ع) نیز به این واقعه برای اثبات امامت و ولایت خویش استناد فرمودند:
منابع شیعه:
1. حضرت علی(‏ع) در گفتگو با اصحاب شورا فرمود: «شما را به خدا سوگند می‌دهم؛ آیا در بین شما کسی غیر از من هست که رسول خدا(ص) در روز غدیر به امرِ خداوند متعال او را [به ولایت] منصوب و سپس در مورد او فرموده باشد: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاه؟!». همه گفتند: نه.[2]
2. حضرت علی(‏ع) در گفتگویی خطاب به ابوبکر فرمود: «تو را به خداوند سوگند می‌دهم که بگوئی؛ آیا طبق حدیث رسول خدا(ص) در روز غدیر من مولای تو و هر مسلمانی هستم یا تو؟» گفت: بلکه شما.[3]
3. در ایام خلافت عثمان بن عفان؛ علی(‏ع) را در مسجد مشاهده کردم، جمعی نشسته بودند و بحث علمی مطرح بود و از عفّت، سخن به میان آمد. سپس صحبت قریش به میان آمد و فضل آنها و سابقه قریش و هجرتش با رسول خدا(ص) و آنچه آن‌حضرت در مورد قریش فرموده بود ... . علی(ع) در مورد انتصاب خویش به خلافت به امر الهی توسط پیامبر خدا (ص) فرمود: «شما را به خدا سوگند می‌دهم که بگوئید؛ آیا رسول خدا مرا در غدیر خم برای خلافت نصب نفرمود، و این خطبه را نخواند و نفرمود که ای مردم! خداوند متعال مرا به رسالتی مبعوث فرموده که سینه‌ام تنگ شده و گمان می‌کنم که مردم مرا تکذیب کنند. پس خداوند مطلبی فرموده که باید ابلاغ کنم یا این‌که مرا عذاب می‌کند. بعد فرمود: ای مردم! آیا می‌دانید که خداوند متعال مولای من است و من مولای مؤمنان هستم و من از خود مردم به ایشان سزاوارترم، همه گفتند: آری یا رسول الله. سپس فرمود: یا علی! بایست، پس من ایستادم. سپس فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. سلمان بلند شد و عرض کرد یا رسول الله ولایت علی، چگونه ولایتی است، پیامبر(ص) فرمود: ولایتی همانند ولایت من، پس خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: "الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِینا".[4] پس رسول خدا(ص) فرمود: الله اکبر بر اتمام نبوّت من و اتمام دین خدا به ولایت علی‏(ع) بعد از من سپس ابوبکر و عمر برخاستند و گفتند: یا رسول الله آیا این آیات اختصاص به علی ‏دارد. رسول خدا(ص) فرمود: بله به علی و اوصیاء من تا روز قیامت اختصاص دارد. آن دو نفر گفتند: یا رسول الله آن اوصیاء را بیان فرما. پیامبر فرمود: علی، برادرم و وزیرم و وارث و وصی و جانشین من در امتم و ولی و سرپرست هر مؤمنی بعد از من می‌باشد. سپس فرزندش حسن سپس حسین، سپس 9 نفر از فرزندان حسین، یکی بعد از دیگری. قرآن با ایشان است و ایشان با قرآن هستند. هیچ‌کدام از دیگری جدا نمی‌شوند تا این‌که بر حوض بر من وارد شوند». همه حاضران گفتند: به خدا که ما شنیدیم و به آنچه تو گفتی شهادت می‌دهیم و آن روز نیز شاهد بودیم.[5]

  
Hamid Kamanbedast

هجوم‌آورندگان به خانه حضرت فاطمه(س) چند نفر بودند و چه افراد سرشناسی در میان آنان حضور داشتند؟
پرسش
تعداد هجوم آورندگان به خانه حضرت زهرا(س) چند نفر بودند؟

پاسخ اجمالی
بنابر تحقیق و جست‌وجو در منابع حدیثی و تاریخی؛ به صورت پراکنده در نقل‌های مختلفی که درباره این بی‌حرمتی نقل شده است، نام تعدادی از افراد که به خانه حضرت فاطمه(س) هجوم آورده، یا دستور هجوم دادند وجود دارد. البته مشخص نیست که تعداد دقیق آنان چند نفر بود. اما در همان منابع اعلام شده است که افراد ذیل - یا به عنوان دستور دهنده و یا به عنوان مجری دستور - در این حادثه تأثیرگذار بودند.
1. خلیفه اول؛ وی موقع مرگ خود از این تهاجم اظهار تأسف ‌کرد: «ای کاش! من کشف خانه فاطمه نمی‌کردم (یعنی: گروهی را بر در آن خانه نمی‌فرستادم و هتک حرمت نمی‌کردم) اگر چه آنان با من می‌جنگیدید».[1] این جمله با اندکی تفاوت در منابع کهن روایی اهل سنت نیز نقل شده است.[2]
2. خلیفه دوم.[3]
3. أَسَید بن حضیر.[4]
4. سلمة بن اسلّم.[5] یا سلامه.[6]
5. ثابت بن قیس خزرجی.[7]
6. خالد بن ولید.[8]
7. محمد بن مسلمة.[9]
8. بشیر بن سعد.[10]
9. مغیرة بن شعبه.[11]
10. ابوعبیدة بن جرّاح.[12]
11. سالم مولی ابی حذیفه.[13]
12. معاذ بن جبل.[14]
13. قنفذ بن عمیر.[15]
14. عبدالرحمن بن عوف.[16]
15. زیاد بن لبید انصاری.[17]
 

[1]. ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، ج ‏6، ص 51، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق؛ ر. ک: طبری(م310ق)، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج 3، ص 430، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق؛ ذهبی، أبو عبد الله محمد بن أحمد،تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج 3، ص 12، المکتبة التوفیقیة، بی‌تا.
[2]. مانند: «فَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَکُنْ کَشَفْتُ بَیْتَ فَاطِمَةَ وَ تَرَکْتُهُ، وَ أَنْ أُغْلِقَ عَلَى الْحَرْبِ»؛ ابن زنجویه(م251ق)، أبو أحمد حمید بن مخلد، الأموال، ص 304، سعودی، مرکز الملک فیصل للبحوث و الدراسات الإسلامیة، چاپ اول، 1406ق؛ طبرانی(م360ق)، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، ج 1، ص 62، قاهره، مکتبة ابن تیمیة، چاپ دوم، 1415ق؛ هیثمی(م807ق)، علی بن أبی بکر بن سلیمان، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 5، ص 203، قاهره،  مکتبة القدسی، 1414ق.
[3]. متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، ج 5، ص 651، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ پنجم، 1401ق.
[4]. ابن قتیبه دینوری، عبد الله بن مسلم‏، الامامة و السیاسة، ج ‏1، ص 28، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1410ق؛ صالحى شامى‏، محمد بن یوسف‏، سبل‏ الهدى، ج ‏12، ص 317، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق.
[5]. الإمامة و السیاسة، ج ‏1، ص 28.
[6]. سبل ‏الهدى، ج ‏12، ص 317؛ شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 47.
[7]. همان.
[8]. شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 48.
[9]. همان، ص 48.
[10]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج ‏1، ص 83، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق.
[11]. همان.
[12]. همان.
[13]. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج ‏2، ص 587، قم، نشر الهادی، چاپ اول، 1405ق.
[14]. همان.
[15]. الإحتجاج على أهل اللجاج، ج ‏1، ص 83؛ شرح نهج البلاغة، ج ‏2، ص 60.
[16]. شرح نهج البلاغة، ج ‏6، ص 48؛ ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، سیر الخلفاء الراشدین، ص 26، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ سوم، 1405ق.
[17]. شرح نهج البلاغة، ج ‏6، ص 48.
---------------------------------------------------------
پرسش2
آیا در منابع اهل تسنن، مطالبی دال بر شهادن حضرت زهرا(س)وجود دارد؟
پاسخ اجمالی

این حقیقت تاریخى، به طور زنده در کتابهاى تاریخى و حدیثى محفوظ مانده است. بزرگان اهل سنت مانند ابن ابی شیبه، بلاذری، ابن قتیبه و .. بر این مطلب اذعان دارند. برای آگاهی از مدارک هتک حرمت منزل حضرت زهرا(س)، و مدارک موجود درباره شهادت حضرت زهرا(س)، به پاسخ تفصیلی مراجعه کنید.

پاسخ تفصیلی

هتک حرمت خانه فاطمه زهرا(س) و شهادت آن حضرت:

در این مورد، نصوصى را از کتب اهل سنت نقل مى نماییم، تا روشن شود که مسأله هتک حرمت خانه زهرا(علیها السلام) و رویدادهاى بعدى، یک امر تاریخى مسلّم است نه یک افسانه!! و با اینکه در عصر خلفا سانسور فوق العاده اى نسبت به نگارش فضایل و مناقب در کار بود؛ ولى به حکم اینکه ،"حقیقت شىء نگهبان آن است"، این حقیقت تاریخى به طور زنده در کتابهاى تاریخى و حدیثى محفوظ مانده است و ما در نقل مدارک، ترتیب زمانى را از قرنهاى نخستین در نظر مى گیریم، تا برسد به نویسندگان عصر حاضر.

1. ابن ابى شیبه و کتاب «المصنَّف»

ابوبکر ابن ابى شیبه (159-235) مؤلف کتاب المصنَّف به سندى صحیح چنین نقل مى کند:

Hamid Kamanbedast

آدرس در اینستاگرام : PARSINEGASHT

  

  

  

  

  

  

  

  

  

Hamid Kamanbedast

پرسش اول :آیا عذاب در زمان حضرت نوح(ع) همه کره زمین را در بر گرفت؟ و آیا انسان‌های فعلی از نسل حضرت نوح(ع) هستند؟
پرسش
آیا عذاب در زمان حضرت نوح(ع) همه کره زمین را در بر گرفت یا نه؟ اگر همه کره زمین را در بر گرفت آیا حضرت نوح(ع) از کل نژادهای کره زمین در کشتی برده بود؟ اگر بردند آیا کل نژادهای موجودات در منطقه حضرت نوح(ع) موجود بوده یا خیر؟ به عنوان مثال آیا انسان سفید و سیاه و زرد پوست در کشتی آن حضرت موجود بوده که بگوییم این انسان‌های فعلی از آن نسل می‌باشند؟

پاسخ اجمالی
1. درباره این‌که طوفان حضرت نوح(ع) همه کره زمین را در بر گرفته یا فقط منطقه محل سکونت قوم نوح را شامل شده، بین علما و مفسران اختلاف نظر وجود دارد.
برخی عمومیت عذاب را پذیرفته و گفته‌اند: هر چند قرآن صراحتاً به این موضوع اشاره‌ای نداشته ولی از ظاهر برخی آیات چنین بر می‌آید که این عذاب عمومی بوده است. این‌که در سوره نوح کلمه «الأرض» به صورت مطلق ذکر شده[1] نشان از این دارد که کل زمین آب فرا گرفته بود. همچنین می‌توان این معنا را از آیه شریفه «ای زمین آب‌هایت را فرو ببر»[2] برداشت کرد.[3] و با توجه به این‌که رسالت حضرت نوح(ع) جهانی بوده، این مطلب اقتضا دارد که عذاب الهی نیز همه زمین را در بر بگیرد. یکی دیگر از این شواهد، دستور همراه بردن یک جُفت از هر نوع حیوان است.[4]
علامه طباطبایی(ره) نقل می‌کند که در تورات موجود چنین آمده: «پروردگار فرمان داد جنس این بشر را که من آفریده‌ام از روى زمین محو کنید، هم انسان را و هم همه چهارپایان و جنبندگان و مرغان هوا را».[5] همه این موارد دلالت می‌کنند که عذاب الهی فرا گیر بوده است.
اما با این حال، احتمال منطقه‌ای بودن طوفان نوح، به طور کلی منتفی نیست؛ زیرا ممکن است که منظور از «الأرض» همان منطقه محل سکونت حضرت نوح(ع) باشد. به ویژه این‌که نازل شدن این عذاب، فقط برای مجازات قوم نوح بود.[6] لذا برخی از علما همین نظر را پذیرفته‌اند.[7]
با این همه، علامه طباطبایی(ره)، قول اول را پذیرفته و می‌گوید: «نمی‌توان منکر شد که ظاهر قرآن دلالت می‌کند که طوفان همه کره زمین را در بر گرفته و همه انسان‌ها به جز کسانی که بر کشتی سوار بودند، غرق شدند و قرینه قابل قبولی برای کنار گذاشتن این ظهور وجود ندارد».[8] همچنین روایاتی نیز بر تأیید این نظر وجود دارد. عیاشی در تفسیرش نقل کرده که بعد از تمام شدن طوفان، زمین فقط آب‌هایی که از خودش جوشیده بود را بلعید و آب‌هایی که از آسمان باریده بود را فرو نبرد. و این آب‌ها به صورت دریاها بر سطح زمین و در اطراف دنیا باقی ماندند.[9] و در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است:
 «همه دنیا در زیر آب غرق شد».[10]
2. اما درباره بخش دوم پرسش باید گفت؛ به نظر بیشتر مفسران[11] اختلاف نژادها بعد از وقوع طوفان حضرت نوح(ع) و در نسل آن حضرت به وجود آمده است و همان‌طور که در قرآن نیز به آن اشاره شده،[12] همه انسان‌های روی کره زمین از نسل حضرت نوح(ع) و همراهان او هستند.[13] بلکه گفته شده که همه انسان‌های کنونی از نسل حضرت نوح بوده و منتسب به یکی از سه فرزندان او به نام‌های سام، حام و یافث هستند و به همین دلیل است که حضرت نوح را ابوالبشر ثانی لقب داده‌اند.[14] و برخی نیز به صورت تفصیلی گفته‌اند که عرب، روم، فارس و اصناف عجم از نسل سام هستند و سودان حبشه و زنگی‌ها و غیر آنها از نسل حام هستند و تُرک و چین و یأجوج و مأجوج و صقالبه از نسل یافث هستند.[15]هر چند برخی از مفسّران درباره این‌که آیا مردم روى زمین همه از دودمان نوح هستند گفته‌اند: «آنچه در باره منتهى شدن تمام نژادهاى روى زمین به فرزندان نوح مشهور است ثابت نیست».[16]

Hamid Kamanbedast

پرسش : اگر رزق و روزی از طرف خدای رزاق تأمین شده، پس چرا بسیاری بر اثر گرسنگی می‌میرند؟


پاسخ اجمالی
منظور از این‌که خدا روزی رسان است؛ یعنی تمام نعمت‌ها و روزی‌ها از سوی او سرچشمه می‌گیرد، و او برای تمام انسان‌ها و موجودات رزق و روزی معین می‌کند.
اما این بدان معنا نیست که روزی مادی انسان چون از قبل مشخص و معین شده؛ لذا اعمال وی نقشی در آن ندارد؛ چیزی آن‌را کم و زیاد نمی‌کند؛ یا افراد با گرسنگی مورد آزمایش خدا قرار نمی‌گیرند، و یا آن‌که در طول تاریخ، هیچ فردی از گرسنگی نخواهد مرد! بهره‌مندی از رزق خدا شرایطی دارد که با وجود آن شرایط روزی مقدر شده به فعلیت می‌رسد. کسانی ‌که سعی و تلاشی در به دست آوردن روزی نمی‌کنند، قطعاً شرط تحقق آن‌را اجرایی نکرده‌اند. یا کسانی که در برابر شکر نعمت‌هایی که خداوند به آنها داده کفران نعمت می‌کنند، خود درهای گشایش روزی را به روی خود می‌بندند. از طرفی ممکن است مصلحت خدا در تنگ‌گرفتن روزی برخی افراد و جوامع باشد. گنه‌کاران به دلیل مجازات و نیکوکاران جهت آزمایش!
 
پاسخ تفصیلی
خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «هیچ جنبنده‌‏‌‌اى در زمین نیست، مگر آن‌‌که رزقش به عهده خدا است».[1] اما در عین حال مشاهده می‌شود که در طول تاریخ بسیاری از مردم، همین‌طور دیگر موجودات بر اثر گرسنگی از دنیا رفته‌اند؛ لذا با توجه به مقدر بودن روزی و رزاقیت خداوند، این مسئله چگونه توجیه پذیر است؟!
در ارتباط با این موضوع باید گفت؛ منظور از این‌که خدا روزی رسان است؛ یعنی تمام نعمت‌ها و روزی‌ها از سوی او سرچشمه می‌گیرد و او برای تمام انسان‌‌ها و موجودات دیگر رزق و روزی مقدر کرده است.
اما این بدان معنا نیست که چون روزی مادی انسان از قبل مشخص و معین شده، اعمال انسان نقشی در آن ندارد و آن‌را کم و زیاد نمی‌کند و یا هیچ فردی از گرسنگی نخواهد مرد. بهره‌‌مندی از رزق خدا شرایطی دارد که با وجود آن شرایط روزی به فعلیت می‌رسد. کسانی ‌که سعی و تلاشی در به دست آوردن روزی نمی‌کنند، قطعاً شرط تحقق آن‌را اجرایی نکرده‌اند. یا کسانی که در برابر شکر نعمت‌هایی که خداوند به آنها داده کفران نعمت می‌کنند، اینان خود درهای گشایش روزی را به روی خود می‌بندند.
قرآن کریم در این زمینه داستانی را از امت‌های گذشته نقل می‌کند:
«وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللهِ فَأَذاقَهَا اللهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُون»؛‏[2] خداوند (براى آنان که کفران نعمت می‌کنند،) مثالى زده است. منطقه آبادى که امن و آرام و مطمئن بود و همواره روزیش از هر جا می‌رسید، امّا به نعمت‌هاى خدا ناسپاسى کردند و خداوند به سبب اعمالى که انجام می‌دادند، لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشاند.
خداوند در این آیه داستان شهرى را یادآور می‌شود که از هر نوع امکانات رفاهى برخوردار بود؛ امنیّت و آرامش داشت؛ روزى آن از هر سو به فراوانى می‌رسید، ولى نعمت‌‏هایى را که خداوند داده بود، ناسپاسى کرد. نتیجه این شد که خداوند تلخى گرسنگى و ترس را به آنان چشانید، آن‌چنان که گویا گرسنگى و تلخى مانند یک تن پوش آنها را احاطه کرده است. فراوانى روزى به گرسنگى، و امنیت و آرامش به ترس تبدیل شد و این نتیجه عملکرد خود مردم بود.
نقل شده است منظور از «قریه»، در این آیه مکه است که خداوند هفت سال مردم آن‌را گرفتار گرسنگى و بدبختى کرد، تا آن‌جا که ظرف‌هاى پوستین و پشم‌هاى آغشته به خون و حشرات بدن حیوانات را می‌خوردند. این جریان اتفاق افتاد که پیامبر(ص) نسبت به آنها نفرین کرد و از خداوند خواست که مردم کافر و ناسپاس را مانند مردم زمان حضرت یوسف(ع)، هفت سال دچار قحطى و بدبختى کند.
برخى نیز می‌گویند؛ مقصود قریه‌‏‌اى است که پیش از پیامبر اسلام، خداوند پیامبرى به سوى آنها فرستاد، آنها کافر شدند، او را کشتند و خداوند آنها را گرفتار عذاب کرد.[3]
امام باقر(ع) فرمود: همانا انسان گناه می‌کند، پس روزى از او دفع می‌شود: «إِنَّ الرَّجُلَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ، فَیُدْرَأُ عَنْهُ الرِّزْقُ».[4]
امام صادق(ع) در همین مورد فرمود؛ حتی نیت گناه از سوی فرد مؤمن می‌تواند وی را از رزق خداوند محروم ساز: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَنْوِی الذَّنْبَ فَیُحْرَمُ رِزْقَهُ».[5]
در همین رابطه در تفاسیر قرآن ذیل آیات 17- 19 سوره قلم داستانی به این مضمون نقل شده است:
 پیرمرد مؤمن و بزرگواری در یمن در دهکده «صروان» باغی داشت، او به قدر نیاز از محصول آن برداشت می‌کرد، و بقیه را به مستحقان و نیازمندان می‌داد. هنگامى که چشم از دنیا فرو بست، فرزندانش گفتند ما خود به محصول این باغ سزاوارتریم؛ چرا که عیال و فرزندان ما بسیارند، و ما نمی‌توانیم مانند پدرمان عمل کنیم! به این ترتیب تصمیم گرفتند تمام مستمندان را که هر ساله از آن بهره می‌گرفتند محروم سازند. سوگند یاد کردند که میوه‌‏‌هاى باغ را صبح زود، دور از چشم مستمندان بچینند و براى مستمندان چیزى نگذارند. این نیت آنان باعث شد تا در حالی‌که آنها خواب بودند آتشى آن باغ را احاطه نمود و تمام محصول را سوزاند.[6]
گاهی نیز تنگی روزی برای آزمایش و امتحان است:
«وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ»؛[7] قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، و کاهش در مال‌ها، جان‌ها و میوه‌‏ها، آزمایش می‌کنیم و بشارت ده به استقامت ‏کنندگان.
«وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ»؛[8] و امّا هنگامى که براى امتحان، روزیش را بر او تنگ می‌گیرد، می‌گوید: پروردگارم مرا خوار کرده است.
بنابر این، ما هم معتقدیم روزى هر کس مقدر و ثابت شده، ولى در عین حال مشروط به تلاش و کوشش است. هر گاه این شرط حاصل نشود مشروط نیز از میان خواهد رفت. این درست مانند آن است که می‌گوییم هر کس اجلى دارد و مقدار معینى از عمر، مسلماً مفهوم این سخن آن نیست که اگر انسان حتى دست به انتحار و خودکشى بزند، یا از مواد زیان‌بخش تغذیه کند تا اجل معینى زنده می‌ماند! مفهومش این است که این بدن استعداد بقا تا یک مدت قابل ملاحظه دارد، اما مشروط بر این‌که اصول بهداشت را رعایت کند و از موارد خطر بپرهیزد، و آنچه سبب مرگ زودرس می‌شود از خود دور کند.[9]
گاهى خشک‌سالى و قحطى شدیدى پیش می‌آید و موجود زنده هر چه تلاش می‌کند غذایى را به دست نمی‌آورد و می‌میرد، در چنین حالتى معلوم می‌شود که روزى او در طبیعت تمام شده و باید بمیرد. حتى اگر غذا آماده باشد و سهم روزى حیوان تمام شده باشد، نمی‌تواند از آن روزى استفاده کند و می‌میرد.[10]
گفتنی است؛ همان‌گونه که با گناه و کفران نعمت روزی کم یا قطع می‌شود، با دعا و اعمال نیک می‌توان آن‌را افزایش داد.
لازم به یادآوری است، آیات و روایات مربوط به معین بودن روزى در حقیقت هشدار به مردم حریص و دنیاپرست که براى تأمین زندگى به هر دری می‌زنند، و هر ظلم و جنایتى را مرتکب می‌شوند، به گمان این‌که تنها با این راه و روش می‌توانند به روزی دست یابند. قرآن و احادیث به این‌گونه افراد تذکر می‌دهد که بیهوده دست و پا نکنند، و از راه‌های نامشروع براى تهیه روزى تلاش ننمایند، همین اندازه که آنها در طریق مشروع گام بگذارند و تلاش و کوشش کنند مطمئن باشند خداوند از این راه همه نیازمندی‌هاى آنها را تأمین می‌کند.[11]
 

[1]. هود، 6.
[2]. نحل، 112.
[3]. ر. ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج ‏6، ص 600، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ‏3، ص 672، قم، دار الحدیث، چاپ اول، ‏1429ق.
[5]. برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج ‏1، ص 116،‏ قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق.
[6]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏10، ص 505.
[7]. بقره، 155.
[8]. فجر، 16.
[9]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏9، ص 22، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[10]. جعفری، یعقوب، کوثر، ج ‏5، ص 176، بی‌جا، بی‌تا.
[11]. تفسیر نمونه، ج ‏9، ص 22.
www.islamquest.net

Hamid Kamanbedast

پرسش :بسیار می‌بینیم که ثروت فرد ربا دهنده همواره در حال افزایش است! آیا این واقعیت با آیه‌ای که ناظر به محو و نابودی ثروتی است که از ربا به دست می‌آید، ناهمخوان نیست؟!

پاسخ


آنچه در پرسش آمده موضوعی است که در روایات از معصومان(ع) نیز پرسیده شده است:
1. از امام صادق(ع) پرسیدند: گاه می‌بینیم که مردى ربا می‌خورد و با این وجود بر مال و ثروتش نیز افزوده می‌شود؟ آن‌حضرت فرمود: حتی اگر مال و ثروتش هم افزایش یابد، خداوند دین او را از بین می‌بَرَد(و چه بی‌برکتی بدتر از این!).[1]
2. فردی از حضرتشان درباره آیه «خداوند ربا را می‌کاهد و صدقات را فزونى می‌بخشد»،[2] توضیح خواست و عرضه داشت: گاه فرد رباخواری را می‌بینم که بر ثروتش افزوده می‌شود؟! امام ششم(ع) پاسخ فرمود: «کدام نابودى و بی‌برکتى بدتر از این‌که یک درهم ربا(در صورت توبه نکردن)، تمام دینش را نابود می‌کند. و حتی اگر توبه کند(چون باید مبلغ ربا را به صاحبانش برگرداند) ثروتش از دست رفته و فقیر می‌شود».[3]
این دو روایت در پاسخ به افزایش موردی و فردی ثروت برخی رباخواران است که برای برخی از اصحاب، ایجاد شبهه کرده و آن‌را مخالف با واقعیات موجود پنداشته بودند. امام معصوم در صدد بیان این واقعیت بودند که حتی در این افزایش‌های موردی نیز می‌توان آیه مورد نظر را توجیه کرد و به عبارت دیگر، این روایات همخوان با آیه 39 سوره روم است که می‌فرماید: اموال ربا حتی اگر ثروت برخی انسان‌ها را در این دنیا افزون کند، اما همین ثروت با نگاهی معنوی، هیچ رشدی نکرده است.
به هر حال، این روایات بیانگر آن نیستند که از نظر اسلام، رباخواری هیچ ارتباطی با افزایش و کاهش ثروت در دنیا نداشته و تنها آثار زیانبار معنوی را در پی خواهد داشت.
برای توضیح بیشتر مطلب باید به این نکته توجه کنیم که اگر مانند یک معادله تغییرناپذیر ریاضی، رباخواری همواره کاهش و نابودی ثروت مادی را به دنبال داشت، هیچ فردی به دنبال آن نرفته و خودداری از این رفتار، فضیلت و مزیتی برای پرهیزگاران ارزیابی نمی‌شد.
اما جدا از افزایش‌های موردی ثروت رباخواران، اصل «ربا» آفتی بزرگ برای رشد اقتصادی افراد و جوامع در همین دنیا است. در همین آیه شریفه نیز «ارزش افزوده صدقات» و «کاهش ارزش ربا» به گونه‌ای در برابر یکدیگر قرار گرفته‌اند که نشانگر آن می‌باشند که افزایش‌یافتن اموالی که صدقه آن پرداخت شده و کاهش ارزش اموال ناشی از ربا مختص به آخرت نیست و در این دنیا نیز باید چنین پیامدی را برای ربا متصور دانست.
یکى از خصوصیات صدقات، این است که رشد و نمو می‌کند و چنین رشدی لازمه قهرى صدقه است و از آن جداشدنى نیست؛ چون باعث جلب محبت و دوستی افراد جامعه خواهد شد. امنیت را گسترش داده و دل‌ها را از این‌که به سوى غصب، دزدى، افساد و اختلاس بگراید، باز خواهد داشت و نیز بیشتر راه‌هاى فساد و فناى اموال را خواهد بست، همه اینها باعث می‌شود که مال آدمى در دنیا هم زیاد و چند برابر گردد.
اما یکى از خواص ربا کاهش مال و فناى تدریجى آن است؛ بدین بیان: ربا باعث قساوت قلب و خسارت می‌شود و این دو باعث کینه و دشمنی و بدگمانی می‌گردد و امنیت اجتماعی و اقتصادی را سلب نموده و افراد را تحریک می‌کند تا از هر راه و وسیله‌اى که ممکن باشد از یکدیگر انتقام بگیرند، باعث تفرقه و اختلاف می‌شود و گسترش چنین جو منفی در جامعه، راه‌هاى فساد و زوال و تباهى مال را می‌گشاید و کمتر مالى یافت می‌شود که از آفت و یا خطر زوال محفوظ بماند.
همه اینها براى این است که صدقه و ربا هر دو با زندگى طبقه محروم و محتاج تماس دارد؛ زیرا احتیاج به ضروریات زندگى، احساسات باطنى آنان را تحریک کرده و در اثر وجود عقده‌ها و خواسته‌هاى ارضا نشده آماده دفاع از حقوق زندگى خود گشته و هر طور که شده در صدد مبارزه بر می‌آیند اگر در این هنگام به ایشان احسان شده و کمک‌هاى بلاعوض برسد احساساتشان تحریک می‌شود تا با احسان و حُسن نیّت خود، آن احسان را جبران کنند. اگر در چنین وضعى در حق آنان با قساوت و خشونت رفتار شود به‌طورى که باقی‌مانده مالشان هم از بین برود و آبرو و جانشان در خطر افتد، با انتقام مقابله خواهند کرد و به هر وسیله‌اى که دستشان برسد طرف مقابل را منکوب می‌سازند.[4]
 

[1]. قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج ‏1، ص 93، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
[2]. «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ»؛ بقره، 276.
[3]. صدوق، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، ج ‏3، ص 279، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوم، 1413ق.
[4]. طباطبائی، سید محمد حسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏2، ص 418 – 419، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ پنجم‏، 1417ق.
Hamid Kamanbedast

پرسش

نظرتان راجع به این اظهار نظر چیست؟

اینکه می‌گویند زن حجاب داشته باشد تا مرد به گناه نیفتد مثل این است که بگویند خورشید نتابد تا بستنی‌هایتان آب نشود.

پاسخ

آن که با این تشبیه‌ها و تمثیل‌های غلط، چنین جمله‌ی سبکی را بیان داشته، نه خورشید، نور و حرارتش را شناخته – نه زن و مرد و شهوت را شناخته و نه حجاب را، چه رسد به اسلام، قرآن کریم و معارف حقه را.

چهار حجاب فهم و ایمان:

یک - یکی از ظالمانه‌ترین مواضع و رفتارها این است که انسان از خودش چیزی بگوید و آنه را به دیگران نسبت دهد، چه رسد به این که به خدا، اسلام و قرآن کریم نسبت دهد.

« وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَهُوَ یُدْعَى إِلَى الْإِسْلَامِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ » (الصف، 7)

ترجمه: چه کسی ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ بسته در حالی که دعوت به اسلام می‌شود؟! خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمی‌کند!

دو - و یکی از جاهلانه‌ترین کارها، این است که انسان در آن چه نمی‌داند، به عنوان یک صاحب‌نظر ورود نماید و سخن بگوید:

« وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا » (الإسراء، 36)

ترجمه: و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن (بر آن ایستادگی مکن و از آن پیروی منما)، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.

Hamid Kamanbedast