پرسش : در فضای مجازی مطالب بسیار زیادی یافت میشود که میگویند: "دین ما دین انسانیت است"، لطفا در مورد دین انسانیت توضیح دهید!
در فضای مجازی خیلی چیزها مینویسند، منتهی مهم و قابل توجه این است که نویسنده باید توضیح دهد، دلیل بیاورد، اثبات کند، سند و یا شاهدی اقامه کند ... . پس ما منظور نویسنده را نمیدانیم. خودش باید بگوید که "انسانیت" یعنی چه و منظورش از "دین انسانیت" کدام است؟
اما در هر حال، بدیهی است که "دین" برای "انسان" است و دینی میتواند کامل و سالم (اسلام) باشد که از یک سو با جامعیت کامل، تمامی شئون فردی و اجتماعی انسان را شامل گردد و از سویی دیگری منافاتی با "عقل و فطرت" نداشته باشد.
انسان، موجودی تک بُعدی و تک منظوره و یا تک سلولی نیست، بلکه بسیار پیچیده است. خداوند متعال که خالق انسان و جهان است، فرمود که او را در بهترین اندازهها خلق کردم:
«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» (التین، 4)
ترجمه: که به یقین ما انسان را در بهترین اعتدال و استقامت (در جسم و روان) آفریدیم. (قامت مستقیم، اعضاء متناسب، بشره ظاهر، مغز متفکر، روح قابل فضایل دادیم)
امیرالمؤمنین، امام علی علیهالسلام، انسان را متذکر میشود که "گمان نکن جسم صغیری هستی، بلکه عالمی در تو پیچیده شده است"، از این رو ب انسان «عالَم صغیر» و حتی برخی «عالَم کبیر» میگویند.
انسان:
انسان روحی از عالَمِ اَمرِ الهی دارد - ملکوتی از عالم ملائک دارد - عقل و اختیاری دارد که حتی ملائک ندارند - ظرفیت و استعداد علمی او به قدری است که میتواند متعلم کلّ اسما و نشانههای الهی گردد (وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا) و به حقایقی از عِلم دست یابد که حتی از توان علمی ملائک نیز بالاتر است و لذا معلم ملائک شود – انسان فطرتی خداشناس، خداپرست و خدا جو دارد و عاشق آن هستی و کمال محض آفریده شده است – انسان میتواند امیدوار باشد به «لقاء الله» و نظر کند به «وجه الله» ... و به مقام خلیفةاللهیی و مقام محمود برسد .. – از سوی دیگر، همین انسان، از بدنی کاملاً حیوانی برخوردار است و رویشهای نباتی نیز دارد و از جمادی نیز بیبهره نیست.
بدن حیوانی، زندگی و حیات حیوانی دارد – بالتبع غرایز حیوانی دارد - بر اساس «شهوت و غضب» حرکت میکند، چنان چه روحش بر اساس «حبّ و بغض» حرکت میکند – میل (شهوت) به امنیت و حفظ سلامتِ تن، خوردن، نوشیدن، خوابیدن، جماع، تولید مثل، مسکن، مالکیت محیطی، قدرت فیزیکی ... و سایر شهوات از یک سو، و غضب (دشمنی) نسبت به هر تهدیدی که تمایلات و شهوات او را هدف بگیرد، از سویی دیگر. چنان که روحش عاشق خداست، عاشق کمال است، عاشق معرف و جمال است، عاشق وصال و لقا است (حبّ) و با هر چیزی یا هر شخصی که مزاحم رسیدن او شود، دشمنی دارد (بغض).
دین انسانیت:
پس انسان ممکن است یک سویه عمل کند. ممکن است به گمان میل به حیات اخروی، دنیایش را تلف کند و به آخرت نیز نرسد و ممکن است با توجه به «نفس حیوانی»، از روح و ملکوت خود که اصل وجودش است غافل شود، عقلش معیوب و قلبش محجوب گردد، و یک حیوان تمام عیار و بلکه بدتر گردد و خود را در مراتب وجود به جای "اعلی علیین" به "اسفل السافلین" بکشاند:
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (الأعراف، 179)
ترجمه: و حقّا که ما بسیارى از جن و انس را (گویى) براى دوزخ آفریدهایم، زیرا که دلها دارند ولى (حقایق را) بدان نمىفهمند، و چشمها دارند ولى بدان (به عبرت) نمىنگرند و گوشها دارند ولى بدان (معارف حقّه را) نمىشنوند آنها مانند چهارپایانند بلکه گمراهترند (زیرا با داشتن استعداد رشد و تکامل، به راه باطل مىروند) و آنها همان غافلانند.
پس، انسان کسی است که بداند بدن و تمامی قوا و استعدادهای مادی او، وسیله حیات و زندگی او در این دنیا میباشند و "هدف" نیستند. مال، مالکیت، قدرت، فرزند و سایر شهوات، همه امکانات و وسایلی برای رشد هستند و نه "هدف". و برای رسیدن به این حقایق، تعلیم و تربیت و دین و راهبری لازم دارد.
«دین انسانیت»، دینی است که سلامتی روح و جسم را با هم در نظر گرفته باشد و از هر حیث "اسلام" باشد. دینی که زندگی فردی را از زندگی اجتماعی جدا نکرده باشد – بین منافع شخصی و اجتماعی دیوار بلندی نکشیده باشد – بین قوای عقل و جنود نفس، جنگی راه نیانداخته باشد که در آن نفس حیوانی مالکیت و حاکمیت بر وجود انسانی را زیر سلطه بکشد، بلکه عقل حاکم باشد – بین عواطف و احساسات ارتباط منطقی برقرار کرده باشد – دستورالعملهایش برای رفع نیازهای مادی و زندگی حیوانی، عاقلانه، عالمانه و حکیمانه و در جهت رشد انسانی او باشد ... و بالاخره بین دنیا و آخرت سدی محکم نساخته باشد. بلکه ارتباطات حکیمانه و منطقی و قسط را در تمامی شئون فردی و اجتماعی حاکم گردانیده باشد، به این میگویند: دین انسان و انسانیت.
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ ...» (الحدید، 25)
ترجمه: به راستى [ما] پیامبران خود را با بینههای آشکار (دلایل عقلی و منطقی و معجزات) روانه کردیم و با آنها کتاب و میزان (امام و قوه سنجش و تشخیص حق از باطل) را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند ... .
روشنگران این مطلب را اضافه می کند:
آیا جز این است که انسان را خدا آفریده است؟اگر خداوند انسان را خلق نمی کرد اصلاً انسانیت معنی پیدا می کرد؟ زمین زیر پای انسان و آسمان بالای سرش و خود انسان و جسم و روحش وقدرت اندیشه اش و صفات نیکی که می تواند در او متجلی شود همه مخلوق خدا هستند.چگونه کسی دین خود را دین انسانیت می نامد در حالیکه از خالق خود رویگردان است و شریعت او را قبول ندارد؟! اگر کسی براستی مدعی است که انسانیت را قبول دارد بی شک باید خداپرست می شد و شریعت خالق انسان را می پذیرفت.
-----------------------------------------
پرسش2:
عدهای درباره مباحث اعتقادی و اخلاقی میگویند: اینها مهم نیست، همین که انسان به همنوع خدمت کند، غیبت و دزدی نکند، کافیست؛ پاسخ چیست؟
در مطلب برای پیپاسخ دادن نباشید، بلکه در پی شناخت و دانستن باشید؛ چرا که کفار خودشان پاسخ بسیاری از ادعاهایشان را میدانند و علت کفرشان الزاماً ندانستن نمیباشد، بلکه نمیخواهند.
الف - "دین" که فقط اسلام، مسیحیت یا سایر ادیان الهی نمیباشد.
به ادامه مطلب مراجعه کنید
"دین"، شامل دو بخش "نظری" و "عملی" میباشد. بخش نظری آن (اعتقادات) مبین چگونگی "جهانبینی" هر شخصی میباشد و بخش "عملی" آن، تبیین بایدها و نبایدهای منطبق با آن جهانبینی میباشد.
بنابراین، همین که میگویند: «اینها مهم نیست!» خودش بیان بخش نظری در نوعی دین است؛ و همین که میگویند: «خدمت به همنوع و اجتناب از دروغ و غیبت و دزدی کافیست»، خودش بخش احکام همان دین میباشد. پس خودشان نیز در عین انکار دین و مهم ندانستن آن، دینسازی کردهاند!
●- از آیات قرآن کریم، میآموزیم که حتی کفار، نوعی دین دارند. یعنی اعتقادات و احکام و سنتهای منطبق با آن دارند – یا به قول امروزیها، جهانبینی و ایدئولوژی دارند.
« قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ ... * وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ * وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ » (سوره الکافرون)
ترجمه: بگو: ای کافران! ... * و نه من هرگز آنچه را شما پرستش کردهاید میپرستم * و نه شما آنچه را که من میپرستم پرستش میکنید * (حال که چنین است) آیین شما برای خودتان، و آیین من برای خودم!
ب- پس، این مدعیان نیز خودشان از خودشان نوعی دین ساختهاند و در واقع دعوی آنان این است که دین، چه به لحاظ جهانبینی (نظری) و چه به لحاظ قوانین و احکام (عملی)، آن است که ما میگوییم! اما در هر حال باید اثبات کنند که در اعتقادات چه چیزی مهم است و چه چیزی مهم نیست و چرا؟! و چرا در احکام و قوانین بشری، همین چند اصل کافیست؟!
چند سؤال دیگر:
*- آیا برای بشر مهم نیست که بداند اول و آخری وجود دارد یا خیر و آن حق است یا خیر؟!
*- مگر میشود که اطلاع از هدف و غایت برای انسان مهم نباشد، در حالی که هیچ کار بیهدفی انجام نمیدهد؟
*- اگر اعتقاد به توحید و معاد مهم نیست، پس چرا مادهگرایان (ماتریالیستها)، از گذشته تا کنون، این همه اصرار دارند تا مدعی شوند و القا کنند که توحید و معادی در کار نیست؟! چطور شد که برای ایمان آوردن مهم نیست، اما برای انکار و تکذیب مهم است؟!
*- از کجا فهمیدند که خدمت به همنوع و پرهیز از دروغ و غیبت و دزدی خوب است و خوبی به همین حد کافیست؟!
*- آیا خوب دانستن خدمت به هم نوع و نیز بد دانستن دروغ، غیبت و دزدی در نظر همگان، خود گواه بر "فطرت" نمیباشد که عمومی و یکسان است؟! آیا این فطرت واحد، خالق واحد ندارد؟!
ج – اگر توحید و معادی در کار نباشد (که هست) و مهم نباشد (که هست)، خوبی و بدی، هیچ معنا و مفهومی نخواهند داشت، چرا که همگان یک دورهای به شکل انسان به دنیا آمده و زندگی میکنند و بعد میمیرند و خاک میشوند و هیچ فرقی بین خوبی و بدی – عقل و جهل – عدل و ظلم و ... باقی نمیماند. به همین علت است که عاقبت اندیشههای نظری پست مدرن و پسا پست مدرن، به نفی عقلانیت، فطرت، ارزش و ضد ارزش، یکسان دیدن همه چیز و ... کشانده شده است.
اومانیسم – همین مهم ندانستن شناخت و اعتقاد به "توحید و معاد"، سبب بروز و ظهور خوی ابلیسی "تکبر" و خودگرایی و خود پسندی میگردد که برای زیبا و مدرن جلوه دادن آن، نام "اومانیسم" را بر آن نهادند که خودش مانند سایر ایسمها، نوعی "دین" میباشد. منتهی دین باطل.
در این "دین"، اصالت به "انسان" داده شده است و چون ماوراء الطبیعه را رد میکند، این انسان چیزی جز ماده نیست. موجودی است مانند سایر حیوانات. لذا او را حیوان ناطق، حیوان دوپا، حیوان با شعور بالاتر، حیوان بیمو، حیوان اجتماعی و ... مینامند.
نگاه به انسان به عنوان نوعی از حیوانات، سبب میگردد تا در اندیشهی "اومانیسم یا به اصطلاح اصالت انسان"، چیزی جز رضایت (منافع) و لذت شخصی مهم نباشد.
دروغ، غیبت و ...:
اگر خدا و معاد انکار شود - اگر در آخر کار همگان مساوی باشند (که نیستند)، نه خدمت به همنوع کار خوبی است و نه دروغ، غیبت، دزدی و هر جنایت دیگری کار بدی میباشد. چرا که انسان باید در همین مدت کوتاهی که به شکل "حیوان دوپا و ناطق" زندگی میکند، نهایت بهرهی مادی و لذت خود را ببرد. بنابراین، خوب دانستن خدمت به همنوع و یا بد دانستن بدیهایی چون دروغ و غیبت و ...، هیچ توجیه منطقی و قابل قبولی نخواهد داشت.
در چنین دینی، چه بسا خیانت به همنوع و دروغ و غیبت و هر فساد دیگری، به لحاظ این که انسان را به رضایت و لذت میرساند، خوب هم تلقی گردد. وقتی خبری نیست، چرا بد شمرده شوند؟!
خدمت به هم نوع:
خدمت به همنوع، یعنی چه؟! این کلیگوییهای شعاری را به هر شکلی که مطلوب باشد میتوان تفسیر کرده و مصادیقش را به دلخواه تعیین نمود. بالاخره انسانهای جانی، ظالم، فاسق، فاسد، تجاوزکار و خودپرست نیز همنوع هستند! چه بسا گاه در اکثریت نیز قرار میگیرند. حال در نگاه ماتریالیستی یا اومانیستی، با چه منطقی ادعا میشود که نباید به آنان خدمت کرد؟!این نگاه حقیقت بین و عاقبت گرایانه (برای دنیا و آخرت) در دین کامل اسلام است که میگوید: با همه کس و در هر امری نباید مشارکت، یاری و خدمت نمود؛ بلکه این تعاون در امر خیر لازم است و در امر شرّ مجاز نمیباشد. اما در نگاه مادهگرایانه، اصلاً خیر و شرّ، معنا و مفهوم و منطقی ندارد.
«... وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ » (المائده، 2)
ترجمه: ... و در نیکوکارى و پرهیزگارى با یکدیگر همکارى کنید و در گناه و تعدى دستیار هم نشوید و از خدا پروا کنید که خدا سخت کیفر است.
●- بنابراین، موضوع «توحید و معاد»، نه تنها مهم است، بلکه مهمترین است، چرا که اولاً نگاه حقیقتگرا و واقعبینانه (جهانبینی) به عالَم هستی میباشد و ثانیاً سایر "بایدها و نبایدها" و "ارزشها و ضد ارزشها" و «خوبیها و بدیها" و «خیرها و شرّها»، بر اساس آن تبیین و وضع میگردند.
●- اگر اعتقاد به توحید و معاد نباشد، هیچ کس نمیتواند اثبات کند که نوعدوستی خوب است و ظلم و جنایت و تجاوز بد است! وقتی همه چیز در نهایت به یک نتیجهی پوچ میرسد و همگان مساوی با خاک میشوند، هیچ دلیل منطقی برای تفکیک فضایل و رذایل اخلاقی (فردی یا اجتماعی) وجود ندارد. برای همین است که کفار به هیچ تعریفی از فضیلت و رذیلت انسانی پایبند نیستند و همه چیز را با منافع خود میسنجد و توجیه میکنند.
www.x-shobhe.com