پرسش : میگن: اگه به فرض محال قیامتی نباشه، مذهبیها ضرر نمیکنن. خب ماهم فرض میکنیم قیامتی نیست ...؛ حال اون آدم مذهبی که از خیلی از تمایلات دنیایی، به خاطر مذهبش میگذره در صورت نبود قیامت، آیا ضرر نمیکنه؟
پاسخ : اگر چه به قول معروف "فرض محال، محال نیست"؛ اما انسان عاقل چرا باید "فرض محال" کند؛ و چرا باید "حقیقت" را رها کند و نقطهی مقابل آن را "فرض محال" نماید؟! این چه کاریست، در این عمر محدود و ظرفیت ذهنی محدود؟!
شنیدم، محققی کتابی در توحید نوشت و آن را برای تصحیح نزد عالِمی (ظاهراً علامه طباطبایی رحمة الله علیه) برد. او در ابتدا برای ورود به بحث استدلالی، نوشته بود: «فرض میکنیم که خدایی نیست»؛ آن عالم تا این جمله را خواند، کتاب را بست و به نویسنده داد و فرمود: «برو فرض کن که خدایی هست».
حال در امر قیامت نیز همینطور است، چرا انسان عاقل فرض کند که قیامتی نیست، بعد ذهنش را مشغول به این فرض محال نماید و از آن هم گذر کند و به فکر لذت بردن یا نبردن قائلین به معاد باشد؟!
اما در عین حال، چون پاسخ مبتنی بر این فرض نیز باید ایفاد گردد، نظر شما را به نکات ذیل جلب مینماییم:
●- تفاوت مؤمن با غیر مؤمن این است که هیچ گاه بر اساس فرض، نه به چیزی ایمان میآورد و نه چیزی را رد، تکذیب و تکفیر میکند. این خدانشناسان هستند که دائم از "نظریات، ظنها، گمانها و فرضیات» تبعیت میکنند، در حالی که ظنّها، فرضها و ...، مقدمه برای رسیدن به حقایق روشن است، نه تبعیت.
« وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّوَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا » (النّجم، 28)
ترجمه: آنها هرگز به این سخن دانشی ندارند، تنها از گمان بیپایه پیروی میکنند با اینکه «گمان» هرگز انسان را از حقّ بینیاز نمیکند!
●- تفکر و اندیشه (حتی تخیل، تصور و فرض) در مورد "معاد و قیامت"، پس از گذر از "توحید" صورت میگیرد، چرا که "معاد" همان بازگشت به سوی خداست.
پس کسی که میخواهد "فرض محال" نماید که قیامتی در کار نیست، ابتدا باید "فرض محال" نماید که خالقی، مالکی، ربّی و خدایی در کار نیست، در نتیجه، عالَمی در کار نخواهد بود. لذا موضوع ذهنی و سؤالی او کلاً متغیر میگردد و قبل از آن که فکر کند، حالا تکلیف لذات مؤمنین در شرایط چنین فرضی چه میشود؟ باید به تکلیف عالَم هستی و خودش در چنین شرایطی بیاندیشد که قطعاً نتیجهای جز نابودی ندارد.
روش بحث امام صادق علیه السلام در فرضیات:
مباحثات و احتجاجات اهل عصمت علیهم السلام، به ویژه امام صادق علیه السلام (که بیشتر در دسترس است) را بخوانیم تا ضمن فراگیری، بتوانیم روش تفکر و سپس بحث (با خود یا دیگران) را فراگیریم.
ابن ابی العوجاء که دهری (ماتریالیست) بود، از امام صادق علیه السلام سؤال کرد: «دلیل شما بر حدوث اجسام (پدید آمدن پس از نبودن) چیست؟» این سؤال بدین دلیل بود که اثبات "حادث = پدیده بودن"، خود دلیل بر وجود "محدث = پدیدآورنده" میباشد.
امام صادق علیه السلام به ایشان فرمودند: هیچ چیز کوچک یا بزرگی را نمیبینم، مگر آن که اگر مثل خودش را به آن بیافزایی، بزرگتر میشود (مثلاً اگر به یک لیتر مایع، یک لیتر مایع افزوده شود، بزرگتر میشود) و افزودند: همین یعنی: از بین رفتن حالت اول (کوچکی) و حادث شدن و پدیدآمدن حالت دوم (بزرگی).
ابن ابی العوجاء که در مانده بود، پس از لحظاتی درنگ، گفت: حالا فرض کنیم که به هر چیزی مثل خودش را اضافه کنیم، بزرگتر نشود [همان فرض محال]، آن وقت چه پاسخ و دلیلی میآورید.
امام علیه السلام به ایشان فرمودند: این عالَم، بر اساس این قاعدهای است که من میگویم؛ اما اگر گمان کردی که [با این فرض محال] میتوانی در احتجاج بر ما غلبه کنی، به تو بگویم که: اولاً در عالم فرض نیز جایز است که اگر به هر چیزی مثل خودش را اضافه کنی، بزرگتر میشود (همین جایز بودن، کار را تمام میکند، چون چنین فرضی فقط در مورد پدیدهها جایز است) – ثانیاً این عالم بر این قاعده است، اگر قرار باشد آن عالم با آن قواعد فرضی تو باشد، لازم می آید که عالم فعلی برود (عدم) و عالم فرضی جایگزین شود (حدوث)، پس باز هم آن عالَم فرضی تو حادث است. (اصول کافی، جلد 1، کتاب التوحید – مضمون بیان گردید).
حال با همین روش، به ذهن خود (یا دیگران) دربارهی این فرض محال پاسخ دهید که:
●- این عالم، نشانه و مُعرّف خالق علیم و حکیم خودش میباشد که معلوم است کار بیهوده، لغو و عبث نمینماید، لذا یقین حاصل میشود که قیامت و معاد هست و لزومی نمیماند که به عالَم فرض محال بروم و آنجا سیر کنم؛ اما در صورت میل به این فرض نیز لازم میآید، این عالَم نباشد و عالَمِ بیمعادی جایگزینش گردد؛ که اولاً باید خالق غیر حکیمی داشته باشد و کار عبث کند و چنین موجودی نمیتواند حتی یک مگس خلق کند، چه رسد به یک عالَم؛ ثانیاً چنان عالمی فرضی، به محض پیدایش نابود میشود، پس باز همه چیز برابر میشود، چه رسد به کافر یا مؤمن.
●- اگر به فرض محال، معاد و قیامتی در کار نباشد، میماند "این عالم" و زندگی بشر در این دنیا. پس هیچ هدفی برای بشر به جز «لذت» باقی نمیماند. اما چرا فرض شده که لذت همگان باید عین هم و مساوی باشد؟! یکی از شراب، قمار، زنا، ظلم و جنایت لذت میبرده و انجام داده، دیگری لذت نمیبرده و انجام نداده؛ پس هر دو به لذت خود رسیدهاند. پس هر دو برابر میشوند.
●- اگر به فرض محال "معاد و قیامتی در کار نباشد"، لذت نیز معنا و مفهومی ندارد، چرا که هر خوشایندی، با ناخوشایندی در اتمام، پایان و از دست رفتنش همراه است، پس هیچ کدام لذتی نبردهاند و هر دو برابر میشوند.
نکته - عوارض:
*- ناباوران و منکران توحید و معاد، دچار چند عارضه میشوند که اولین آنها "تکبر" است. بر اساس همین استکبار، گمان دارند که فقط آنها میفهمند و دیگران نمیفهمند. لذا گمان میکنند که "لذت"، برای همگان باید همان چیزهایی باشد که برای آنها "لذت" است و اگر این لذت را نبرند، ضرر کردهاند!
پاسخ : متأسفانه باید اذعان نمود که مقولهی «معاد»، حتی در افکار عمومی مسلمانان بسیار مغفول مانده است، در حالی که «معاد»، مقصد نهایی این زندگی کوتاه میباشد و مسافری که نداند به کجا میرود و آنجا چه خبر است، گمراه خواهد شد.
اگر چه اصل «معاد»، پس از «توحید»، اساسیترین اصل اعتقادی میباشد و اصول دیگری چون نبوت و بالتبع ولایت و امامت، زیر مجموعه و تابع "توحید و معاد" میباشد، اما به این نکته در اهیمت "معاد" باید دقت نمود که حتی شناخت خداوند متعال و اعتقاد به یکتایی او، به تنهایی و بدون شناخت و اعتقاد به معاد و بازگش به سوی او، هیچ هدف، انگیزه، امید، ترس و بالتبع جهت خاصی در آدمی ایجاد نمینماید و نقشی در سازندگی و بالندگی (رشد و کمال) انسان ندارد.
پرسش : اسکیمو: اگر من چیزی دربارهی خدا و گناه ندانم آیا بازهم به جهنم میروم؟ کشیش: نه، اگر ندانی نمیروی. اسکیمو: پس چرا میخواهی اینها را به من بگویی؟!
اگر پاسخ آن باشد که آن کشیش داده، نتیجه همین میشود و باید پرسید: همین مقدار را نیز خودت چرا گفتی و میگویی؟!
●- طبیعت که ندانستن را دلیل و توجیهی برای نجات از عواقب نمیداند. فرض کنید کسی در مسیل، خانهای سست ساخت و سیل آمد. دیگر نمیتواند بگوید: «من نمیدانستم اینجا مسیل است، لطفا خانه مرا نبر و اهل خانهام را غرق نکن».
آیا اگر کسی ندانسته خوراک مسمومی را بخورد، یا آب میکروبی را بنوشد، چون نمیدانسته، گرفتار آثار و تبعاتش (حتی تا سر حد مرگ) نمیگردد؟!
●- انسان نیز در قوانین خودش، ندانستن را دلیل بر معاف بودن نمیداند. اگر کسی ورود ممنوع را وارد شود، جریمه میشود، حالا هی بگوید: «من نمیدانستم اینجا ورود ممنوع است»! یا اگر جرمی را مرتکب شود، تحت تعقیب قرار گرفته و بازداشت میشود، و اگر بگوید: «من نمیدانستم این جرم است»، به او میگویند:«بیخود نمیدانستی، باید میدانستی»، پس این همه تابلوی راهنمایی، کتاب، بروشور، اخبار، پلیس، تجربه و ... برای چی و برای کی بود؟!
●- چطور شد، نوبت به خدا، معاد و دین که میرسد، نادانی و نفهمی، میشود یک ارزش و یک امتیاز نجات بخش از جهنم؟!
بدیهی است که وقتی کسی نمیداند که چگونه باید آدم شود و در آن راستا نمیکوشد، آدم نمیشود – وقتی کسی نمیداند که چگونه باید حقوق خود و دیگران را رعایت کند و رعایت نمیکند، ظالم میشود – کسی که نمیداند و نمیخواهد بداند که هر کنشی واکنشی دارد و هر کاری سرانجامی دارد، دست به هر جنایتی میزند.
آیا در آخر کار میگوید: «من نمیدانستم» و به او میگویند: آفرین که نمیدانستی، اصلاً چه خوب شد که هیچ ندانستی، پس حالا بفرمایید در بالاترین مراتب انسانی، در بهشت جای بگیرید؟! یا آیا به او میگویند: «اصلاً ما زمین و آسمان را آفریدیم، این همه انبیا و کتاب و امام فرستادیم، این همه باید و نباید گفتیم، این همه شما را متوجه کردیم و متذکر ساختیم، تا ببینیم کی بیشتر توجه ننموده، یاد نگرفته، نمیدانسته، نفهمیده و بالتبع رعایت ننموده، تا به او جایزهی حماقت دهیم»؟!
www.x-shbhe.com
معجزه به عملی گفته می شود که پیامبران برای اثبات ادعای نبوت خود انجام می دهند و دیگران از انجام مثل آن عاجزند.
قرآن کریم بزرگترین معجزه پیامبر اکرم (ص) است. در قرآن آیات متعددی وجود دارد که معجزه بودن این کتاب الاهی را ثابت می کند. علاوه بر این آیات فراوانی نیز در قرآن وجود دارد که بخشی از آنها از جهتی معجزه پیامبر اکرم (ص) به حساب می آید؛ نظیر اخبار از آینده، اخبار گذشتگان، معارف بلند الاهی و ...؛ زیرا مردم از طریق پیامبر اکرم (ص) با این مطالب وحیانی آشنا شده اند. قرآن از دو معجزه دیگر پیامبر به صراحت یاد می کند: معجزه اول اسراء و معراج رسول خدا است.
معجزه دوم حضرت، شق القمر (شکافته شدن ماه با اشاره حضرت) است که در ابتدای سوره قمر به آن اشاره شده است.
اعجاز در لغت؛ یعنی عاجز کردن و ناتوان ساختن و در اصطلاح؛ یعنی انجام دادن کار یا ارائه کردن کلامی که کسی نتواند نظیر آن کار را انجام دهد یا همانند آن کلام را بیان کند. پس به آیات و علائمی که پیغمبران برای اثبات نبوت خویش می آورند، و دیگران از انجام مثل آن عاجزند. معجزه می گویند؛ مانند: اژدها شدن عصای حضرت موسی (ع) و زنده شدن اموات از دم مسیحایی عیسی (ع).
خلقت موجودات زمین برای انسان، تنها بدان معنا نیست که تمام آنان، منافعی مادی برای بشر داشته باشند، بلکه این تنها یک بعد قضیه است. جنبه مهم تر، آن است که تدبر و اندیشه در جهان آفرینش چه آنهایی که وجود دارند و چه آنهایی که منقرض شده اند، می تواند انسان را به خداوند هستی، نزدیک نموده و او را از مخالفت با پروردگارش باز دارد. و می دانیم که این قدرت تفکر و تدبر، امتیازی است که انسان ها را برجسته تر از سایر موجودات می نماید.
در ضمن، با دانش امروزه نیز منافاتی ندارد که خداوند در طراحی و معماری جهان هستی، نگاه ویژه ای به کره خاکی ما داشته و هسته اولیه تشکیل آن را، قبل از دیگر ستارگان و کهکشان ها آفریده باشد، اما شکل گیری نهایی آن را بعد از خلقت آسمان ها قرار داده باشد؛ چنانچه با توجه به دیگر آیات قرآن کریم، چنین برداشتی به ذهن متبادر میشود.
فضانوردان نیز هنوز تا کره ماه فراتر نرفته اند و ستاره شناسان نیز تا کنون به انتهای جهان هستی نرسیده اند، تا صلاحیت آن را داشته باشند که در مورد هفت آسمان، نظری دقیق و علمی ارائه نمایند.
پرسش شما در حقیقت به سه بخش تقسیم می شود: