پرسش : دست به هر کاری میزنم با شکست رو به رو میشوم، در حالی که به اقرار تمام اطرافیان فرد مستعد و با هوشی هستم، بسیاری از بدشانسیهایی آن قدر مهم بودهاند که مسیر زندگی وشغل مرا به طور کلی و به شکل باورنکردنی تغییر دادهاند ...، به خدا هم شک کردهام.
پاسخ :
این شکواییه و نتیجه حاصله مبنی بر شک در توحید یا اسلام، به مثابهی آن است که کسی بگوید: «عالَم هستی، با تمام گستردگی و عظمتش، یعنی "من"! پس اگر بالای سر من قدرتی بود که مطیع "من" بود و هر چه فرمان دادم او انجام داد و کارها بر وفق مراد من شد، خدایی هست، وگرنه نیست و دین نیز ذهنیت است و ...! خب اگر خدایی نباشد، این همه گلهمندی و داد و فغان نیز لازم نیست، چون نظم جهان بیشعور، بیهدف و رهاست، یکی شانس میآورد و دیگری نمیآورد.
قبل از هر سخن، به نکتهی مهمی باید دقت کنیم، این که در این عالم هستی، اصلاً چیزی به "شانس" و متقابلاً "بد شانسی" وجود ندارد. این واژه را بدین معنا، برای بیبصیرت کردن و اغفال مردمان درست کردهاند.
نظام این عالم، نظام "علت و معلول" است و هیچ پدیدهای خارج از این نظام، پدید نمیآید. اگر با پدیده یا حادثهی خوشایند یا نوخوشایندی که محاسبهاش را نکرده بودیم نیز مواجه شدیم، هیچ شانس یا بدشانسی در کار نیست، بلکه علت و معلولهایی داشته که ما از آن بیخبر بودیم و یا به آنها توجه نکردهایم. لذا برای این که از سویی ذهنمان تنبل شود و از سوی دیگر متوجه مظالم نگردیم، اسمش را گذاشتند "شانس و بدشانسی"!
ر فوتبال میگویند: "ما خوب بازی کردیم، اما شانس با ما یار نبود" – در زندگی میگویند: "از شانس دانشگاه قبول شد و یا همسر و شغل خوبی نصیبش گردید" – و یا میگویند: "از بدشانسی، باختیم، رفوزه شدیم، همسرمان مناسب از آب در نیامد، در هر کاری شکست خوردیم، داشتیم میرفتیم سفر، از بدشانسی ماشین خراب شد، تصادف کردیم و باران هم بارید و یا ..."؛ اینها همه معلولهای عللی است که شاید ما نشناختیم و اطلاق واژهی "شانس یا بدشانسی" به آنها برای فرار از تفکر و عمل صالح – غفلت از واقعیتها و نیز توجیه عمل نادرست است.
پس، چه در عالم ماده و چه در عالم معنا، هیچ عنصری یا چیزی یا پدیدهای به نام "شانس" وجود ندارد. فقط لفظ است، فقط "اسم" است، اسمی بی مسما، که گاه نقش معبود را به خود میگیرد، چرا که انسان فهمیده یا نفهمیده، "اسم" و "ایسم"ها را نیز معبود میگیرد.
«مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَـکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ» (یوسف، 40)
ترجمه: شما به جاى خداوند نمىپرستید جز نامهایى (بىمحتوا) را که شما و پدرانتان نامگذارى کردهاید و خدا بر (صلاحیت پرستش) آنها هیچ حجت و برهانى را نازل نکرده است. فرمان نافذ و حکومت (بر جهان هستى) جز از آن خدا نیست دستور داده که غیر او را نپرستید آن است دین پابرجا و استوار، و لکن بیشتر مردم نمىدانند.
الف – در مورد رفتارها و عملکردها و نتایج آنها نیز چنین است. هر گاه سلسله علل برای پیدایش چیزی یا وقوع حادثهای فراهم شد، معلول نیز حتماً به وجود آمده یا پدیدار خواهد شد. لذا هر عملی نیز عکس العمل و نتایجی دارد، چه در حال، چه در آینده، چه در طول زمان حیات، چه پس از مرگ فاعل در دنیا و چه پس از مرگ او و در آخرت. حتی آثار یک حرکت ساده دست از راست به چپ نیز متوقف نمیشود و هم چنان ادامه دارد. لذا فرمود: هر کسی در گرو عملکرد خویش است: «کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ - هر کسى در گرو دستاورد خویش است / المدثر، 38»
ب – اگر (چنان چه بیان نمودید)، در هر کاری که کردید شکست خوردید و هر چه به دست آوردید، از دست دادید، هیچ ربطی به "شانس و بدشانسی" ندارد، بلکه به نگاه، هدفمندی، مطالعه، برنامهریزی، تدبیر و مدیریت خودتان مربوط میشود و البته حکمت، تدبیر و فعل خدا این نیست که انسان هر کاری خواست بکند، ولی موفق شود. این که بر هم زدن نظم امور در عالم است.
همین قدر که معتقد به شانس و بدشانسی باشید، یعنی تعطیل تعقل، تفکر، تدبر و تلاش. خب نتیجهاش هم همین میشود.
ج – هم میگویید به خدا توکل و به معصومین علیهمالسلام توسل کردهام، دعا کردهام و ...، اما فایدهای نداشت، و هم دم از شانس و بدنشانسی میزنید! این یعنی قبول دو یا چند ربوبیت. بدیهی است که وقتی انسان خواسته و ناخواسته، دانسته و نادانسته، از روی عمد یا سهو، قائل به چند ربّ (صاحب اختیار و تربیت کنندهی امور)، مانند: خدا، دیگران، شانس و ...، شد، دیگر از دایرهی توحید خارج میشود و البته که توکل و توسل و دعایش نیز بیشتر لفظی است؛ لذا نتیجه نیز نمیگیرد. و اگر دقت نکند، شیطان از همین راه وارد میشود و در دل او یأس و حتی شک ایجاد میکند و او را تا کفر نیز میکشاند.
اولین خیرخواهی حضرت یوسف علیهالسلام، در زندان، برای هم سلولیهایش این بود که به آنها بفهماند که قائل به چند ربّ نشوید: «یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ - اى دو رفیق زندانیم (ای دو هم سلولی من)، آیا خدایان پراکنده بهترند یا خداى یگانهی مقتدر؟ / یوسف، 39»
متهم کردن خدا که به شک یا نفی او میانجامد:
*- اگر نفس بر انسان غلبه کند، انسان جاهل و متکبر میگردد، لذا در شکستها، به جای آن که به دنبال دلایل بگردد و آنها را مرتفع نماید، دیگران و از جمله خدا را متهم میکند. ابلیس نیز پس از شکست، به خدا گفت: "تو مرا اغوا کردی"! در قرآن کریم تصریح شده است که اهل جهنم یک دیگر را مقصر انحراف خویش میخوانند و در نهایت به خدا میگویند: "اگر تو نمیخواستی، ما کافر و معذب نمیشدیم". در دنیا و امور آن نیز چنین است، انسان معمولاً در ناکامیهای خود، دیگران و حتی زمین و آسمان و عرش و حتی خود خدا را نیز متهم میکند. در حالی که خداوند متعال به انسان عقل، هوش، بصیرت، شنوایی، بینایی و توانایی داده است و البته راه و چاه را نیز به او نشان داده است، تا در شکستها دیگران را متهم و مقصر نکند.
*- برخی رابطه انسان با خدا – یا به تعبیری عبد با معبود – را درست نفهمیدهاند و گاه برعکس تلقی میکنند. ناخودآگاه باورشان این است که آنها مولای خدا و خدا نیز کارگزار آنهاست (العیاذ بالله)! گاه اسمش را توکل، توسل و دعا میگذارند، اما در واقع "دستور" میدهند و بعد ناراحت میشوند که چرا "اطاعت" نشد؟ البته نام اطاعت را "استجابت" میگذارند و میگویند: پس چرا مستجاب نشد. اما اجابت دعا نیز شروط مادی و معنوی خود را دارد، نه این که جادو و جنبل باشد.
دین، دنیا و آخرت:
اصلاً چنین نیست که دین گفته باشد: در دنیا محروم بمانید تا در آخرت به شما بدهند! به طور قطع، آن دینی که به درد دنیا نخورد، به درد آخرت نیز نخواهد خورد. لذا فرمود: «الدنیا مَزرَعةُ الآخِرَةِ – دنیا مزرعهی آخرت است»، یعنی هر چه اینجا کشت کنی، آنجا درو خواهی کرد. دقت کنیم که اساساً دین برای اصلاح امور دنیا آمده است و آخرت نتیجه، اجر، پاداش و مکافات آن است.
از این رو آن چه به طور مؤکد مورد تعلیم و تذکر قرار گرفته است، این است که اولاً دنیا را هدف نگیرید، به آن تعلق پیدا نکنید، بنده دنیا نشوید – ثانیاً از نعمتهای دنیا، درست و سالم و در راه رشد و کمال و قرب الهی استفاده نمایید. و دستورالعملها، باید و نبایدها، احکام یا شریعت، برای همین است.
اما این که (در سؤال مطرح کردید) در آخرت بیشتر میدهند، حقیقتی غیر قابل انکار است. دست کم این است که دنیا محدود و فانی و آخرت غیر محدود و باقی است و داور نیز کریم میباشد. خداوند کریم، هم حقی که خود برای بندهاش تعیین کرده را ادا میکند و هم از روی فضل و کرمش بیشتر میدهد.
«لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَیَزِیدَهُم مِّن فَضْلِهِ وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاء بِغَیْرِ حِسَابٍ» (النّور، 38)
ترجمه: تا خدا بهتر از آنچه انجام دادهاند به ایشان جزا دهد و از کرم خود افزونشان کند، و خدا هر کس را بخواهد بىحساب روزى مىدهد.
نتیجه:
پس هر گاه و در هر امری با شکست مواجه شدید، نه تقصیر را گردن خدا بیاندازید و نه بگویید که بدشانسی بود. هر دو دروغ، افترا و خودفریبی است. بلکه در "خداشناسی و خود شناسی" خود، از هر لحاظی، تجدید نظر نمایید.
www.x-shobhe.com