ROSHANGARAN

ROSHANGARAN

امیرالمؤمنین علی(ع) : اگر چشم بینا داشته باشید حقیقت را نشانتان داده اند ؛ اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کرده اند؛ اگر گوش شنوا دارید حق را به گوشتان خواندند.

نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ابلیس» ثبت شده است

پرسش : در قرآن کریم آمده است که خداوند، ابلیس را پس از آن همه عبادت، فقط به خاطر امتناع از یک سجده، معذب کرد. چرا از او نگذشت؟ او که ارحم الراحمین است

پاسخ :

به چند نکته‌ی بسیار مهم باید توجه شود:

اول: برخی از مردم، گناه خویش و دیگران را دانه‌ای، زمانی یا (به قول معروف کیلویی) محاسبه می‌کنند! مثلاً می‌گویند: فقط یک یا ده بار این گناه را انجام دادم و یا طول مدت گناه من فقط یک ساعت، یا 70 سال بود، پس چرا چنین نتیجه (عذاب) سنگینی دارد؟! اما محاسبه‌ی خدا چنین نیست. خدا هم گناه را می‌بیند و هم آثار آن تا آخر الزمان را می‌بیند و همه را در نامه‌ی اعمال هر کس ثبت و نزد امام زمان هر عصری [و لوح محفوظ] احصاء می‌نماید:

«إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَى وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ» (یس، 12)

ترجمه: البته این ماییم که مرده‏ها را زنده مى‏کنیم و آنچه را از پیش فرستاده‏اند (از عمل‏هاى حال حیات) و آثار (پس از مرگ) آنها را مى‏نویسیم، و همه چیز را در امام آشکار به طور فراگیر برشمرده‏ایم.

پس وقتی فرد می‌گوید: من فقط یک دروغ گفتم، یا ...، خبر ندارد که دروغش چه آثار سو و مستمری گذاشته است. چه سرنوشت‌هایی در طی نسل‌ها را تغییر داده است؛ و همین‌طور است بزرگی گناه یک سجده نکردن ابلیس.

دوم: گناه، یعنی سرپیچی از فرمان خدا که در نظام آفرینش، نتیجه‌اش هلاکت و فلاکت (معذب شدن) عبد است. پس هیچ گناهی، کم یا کوچک نیست. چنان چه امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: «بزرگ‌ترین گناه آن است که صاحبش (مرتکبش) آن را کوچک بشمارد».

Hamid Kamanbedast

پرسش : چرا ابلیس با آن که در ملکوت بود و حقایقی از جبروت الهی را می‌دانست و می‌دید، نافرمانی کرد و حال آن که علم ما بسیار کم و گاه در حد نقل قول دیگران است؟

پاسخ :


همین خود درس بزرگی است تا بدانیم «انسان به طرف آن چه دوست دارد می‌رود، نه آن چه می‌داند».

انسان نیز در این رفتار فرقی با ابلیس ندارد و حتماً لازم نیست که جلوه‌هایی از اولوهیت، ربوبیت و جبروت الهی را در عالم دیگری ببیند. در همین عالم ماده نیز می‌بیند و اگر کمی تعمق و تأمل کند، لایه‌های درونی نیز برایش مکشوف می‌گردد، اما روی بر می‌گرداند و به دنبال نفس می‌رود.

یکی به اندازه یک چوپان یا کشاورز خورشید را می‌شناسد و یکی به اندازه یک دانشمند فیزیک و یکی هم ممکن است با جهالتی که دارد، اصلاً با خورشید قهر کند و برود در یک غاری زندگی کند [هر چند که از فواید خورشید خواسته یا نخواسته بهره‌مند می‌گردد].

اما، این شناخت‌ها، با تمامی تفاوت مراتب‌شان، به هیچ وجه سبب نمی‌شوند تا انسان به سوی آنها برود یا نرود. بلکه هر کسی سراغ آن چه می‌رود که آن را دوست دارد. به قول عرفا: «محبّ مایل به لقا و وصال محبوب است»، لذا «محبّت انگیزه و هدف حرکت است و نه صرف شناخت».

Hamid Kamanbedast